
خطر هویتی را احساس میکنم
عصر شیعه ـ
غلامحسین ابراهیمیدینانی چهره ماندگار فلسفه ایران در برنامه معرفت که از شبکه چهارم سیما پخش شد، درباره موضوع حکیم فردوسی و معرفی شاهنامه فردوسی صحبت کرد که گزیدهای از آن به شرح زیر است:
ما درباره فردوسی صحبت میکنیم، فردوسی و شاهنامه یک حماسه جهانی هستند، در خلال این کتاب حماسی، تراژدی هم وجود دارد، فردوسی موحدانه صحبت میکند و همین ویژگی در حماسه فردوسی است که در حماسههای دیگر جهانی کمتر دیده میشود.
چند حماسه مشهور جهانی داریم که یکی گیلگمش است، حماسه هومر اثر ایلیاد و اودیسه است و هم ردیف اینها که البته به اعتقاد ما بالاتر هم هست شاهنامه فردوسی است و در این حماسه تراژدی مطرح است. یک اندیشمندی یک بار به من گفت که در فرهنگ اسلامی ما تراژدی نداریم من گفتم شما تراژدی شناس نیستید وگرنه فرهنگ ما پر از تراژدی از فردوسی گرفته تا عطار است، داستان رستم و سهراب یک تراژدی بی نظیر است حال ممکن است سؤال شود که تراژدی چه معنی دارد؟ تراژدی یکی از اصیلترین انواع سخن ادبی انسان است برای اینکه بیان تعارضهای عمیق و گسترده درون هر آدمی را نشان میدهد.
انسان در درونش تعارضات عمیقی دارد از آرزوها، ایدهآلها تا غمها و غصهها که همه با هم در تعارضاند و این تعارض هم سطحی نیست که مثلاً غصه مختصری برای انسان به وجود آمده باشد و بعد از بین برود، بلکه دردهای عمیق که ریشه در اعماق جان آدمی دارد را شامل میشود، این همان تراژدی است انسان از یک سو آرزوی جاودانگی دارد و از سوی دیگر ترس از مرگ و احساس نابودی دارد!
زندگی تصالح بین این تعارضهاست، متارکه جنگ درونی در لحظاتی بین عقل و خرد و آتش بسی که اعلام میشود، بنابراین این زندگی است که موقت است و اصل، تعارض است، در نهایت تراژدی در اعماق هر انسانی ریشهدار است.
*شاهنامه فردوسی صحنه عمل است
شاهنامه فردوسی صحنه عمل است فردوسی در این اثر تلاش کرده تا تصالح بین نیروهای غم و شادی ایجاد کند و این غم غمی نیست که موقتی از بین برود بنابراین شاهنامه فردوسی تراژدی را به صحنه تصویر کشیده و دردناکترین نوع آن نیز تراژدی بین دو حق است زمانی که هر دو طرفین حق هستند مثل تراژدی رستم و سهراب که در هردو نماد حق هستند اما از یکدیگر خبر ندارند.
ممکن است کسی بپرسد فلسفه پیدایش حماسه چیست؟ حماسه وقتی به ظهور میرسد که انسان هویتش در خطر باشد ، هویت شخصی تا هویت ملی زمانی که هویت ملی یک قومی در خطر باشد اینجا یکی از مسائل کارساز که میتواند منشأ خطر باشد ، حماسه است، شاید فردوسی در یک زمانی احساس خطر هویتی میکرد که دست به سراییدن زد، زمان ما هم خطر هویتی احساس میشود چرا که تهاجم آرامی برقرار است، جنگ نرم و سایبری ایجاد شده و جهان دهکده شده و روابط مستقیم بین همه افراد بشر در این کره خاکی ایجاد شده است، طبیعتاً آن که فرهنگش قویتر است مهاجم است و هویتهای دیگر در خطرند، اینجا حماسه بدرد میخورد و این البته به معنی نفی ارتباط نیست، انسان یک موجود مرتبطی است اما در عین ارتباط باید حفظ هویت هم بکند و همینجاست که حماسه فردوسی موقعاش است که برای حفظ هویت ما به عنوان یک ملت تاریخمند و با سابقه، به درد بخورد، بنابراین ما بیخود در این جلسه درباره فردوسی و شاهنامه صحبت نمیکنیم.
فردوسی بر عقل و دانش که نتیجه خرد است بسیار تکیه میکند وی معتقد است که ما باید زندگی را براساس خرد تنظیم کنیم و براساس خرد با جهان هماهنگ باشیم و این تعارض درونی را به اصلاح برسانیم همه اینها حکمت است.