دعا برای غیر بدون درخواست غیر؛ از بهترین انواع دعا
مرحوم آیتالله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی در بخش دوم از جلسه نهم این مجموعه سخنرانیها ضمن تشریح روشهای سه گانه دعا برای غیر، بالاترین مرتبه دعا را ایثار در دعا عنوان کرده فرمودهاند: «ایثار در دعا» یعنی فقط برای غیر بخواهم و هیچ نظری به خود نداشته باشم.
دیدگاه محدود ما در دعا!
ایشان در ادامه دو تذکر مهم داده عنوان میکنند: امّا اینجا دو تا تذکّر دهم؛ تذکر اوّل: مثالی که زدم برای توضیح دادن مفهوم ایثار در دعا بود. اما آنگونه دعا کردن ناشی از دیدگاه محدود من و شما است. ما به خاطر شدّت علاقه و از روی ایثار در دعا میگوییم خدایا از عمر من بکاه و به عمر او بیافزا؛ امّا این دیدگاه نسبت به خداوند ناقص است. چون این دیدگاهِ مادّی است که بر روی روح هم اثر گذاشته است. گویا خدا نمیتواند به عمر او بیافزاید بدون این که از من بکاهد! خداوند میتواند عمر او را اضافه کند و از عمر من هم کم نکند. درست است که این نحو دعا کردن «ایثار در دعا» است، امّا از نظر دیدگاه و بینش الهی ناقص است. این کاشف از دیدگاه ناقص من نسبت به خدا است. این تذکّر را دادم که آنهایی که اهل دقّت هستند، یکوقت اشتباه نکنند.
تذکر دوم: منافاتی ندارد که ایثار در دعا باشد و اثر دعای بر غیر نیز بر دعای من مترتّب شود. این یک بحث دیگر است. من وقتی دارم برای غیر دعا میکنم، «بینی و بینالله» هیچ نظری به اثر مترتّب بر دعا برای غیر ندارم؛ چون معنای ایثار در دعا همین است که انسان هیچ نظری به خودش نداشته باشد و فقط و فقط حاجت او را از خدا بخواهد. امّا این حالت منافاتی ندارد با اینکه خدا آن اثر را به من بدهد. این مطلب دقیقتری بود. گرچه من برای اینکه چیزی نصیب خودم شود برای او دعا نکردم، امّا این منافات ندارد با اینکه خدا اثر دعا برای غیر را بر دعای من مترتب کرده و به من عنایت فرماید.
آثار ایثار در دعا
حالا من یک روایت میخوانم. در روایتی است که حمّاد از اصحاب امام صادق(ع) میگوید: «قُلتُ لِأبیعَبدِالله(ع) أَشْغَلُ نَفْسِی بِالدُّعَاءِ لِإِخْوَانِی وَ لِأَهْلِ الْوَلَایَةِ فَمَا تَرَى فِی ذَلِکَ»؛ به حضرت عرض کردم من خودم را به دعای برای برادرانم و پیروان اهلبیت مشغول میکنم؛ کارم این است که برای آنها دعا میکنم و هیچ نظری به خودم ندارم. شما درباره روش من چه میفرمایید؟
حضرت ابتدا در جواب فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَسْتَجِیبُ دُعَاءَ غَائِبٍ لِغَائِبٍ»؛ خداوند دعای شخصی را که دارد پشت سر دیگری دعا میکند، مستجاب میکند. بعد هم فرمودند: «وَ مَنْ دَعَا لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ لِأَهْلِ مَوَدَّتِنَا رَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنْ آدَمَ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ لِکُلِّ مُؤْمِنٍ حَسَنَة».[5] هر کس برای مردان و زنان مؤمن و برای دوستداران ما دعا کند، خداوند از زمان آدم تا قیامت به ازای هر مؤمن ثوابی به او عنایت میکند. در اینجا بحث حاجت مطرح نبود؛ نمیفرماید خدا حاجاتت را بر طرف میکند؛ چون من که تا قیامت نیستم و از زمان آدم هم نبودهام. به همین دلیل تعبیر به «حسنه» میکند.
دعا برای غیر بدون درخواست غیر
من میخواهم بحثم را در این ارتباط بیاورم که اوّلاً، در دعاهای مأثوره ما آمده است که انسان آنچه را که برای خود میخواهد، برای غیر هم بخواهد. ثانیاً، خواستن برای غیر هم سه صورت دارد؛ اوّل، خودم را بر دیگری مقدّم کنم. دوم، اصلاً حاجت خودم را مطرح نکنم، امّا با این نیّت که معادل آنچه را که خواستم به من بدهند. سوم، ایثار در دعا داشته باشم. اینها روشهای دعا کردن نسبت به غیر است.
در باب دعا تقسیمات دیگری نیز هست که تحت عنوان «دعای به غیر، بدون درخواست او» قرار میگیرد. یعنی طرف نیامده است به من بگوید که آقا من گرفتارم من را دعا کن؛ بلکه من بدون آنکه او درخواست کند، دعایش میکنم. در این زمینه روایاتی هم بود که بیان میکرد بدون اینکه کسی درخواست کند، دیگران را دعا کنید. لذا در آیات قرآن و بسیاری از ادعیه مأثوره، به صورت کلّی دعا میکنند و از عبارت «مؤمنین و مؤمنات» استفاده میکنند که کلّی است و جنبههای شخصی در آن مطرح نیست.
توسّل به حضرت قاسم (ع)
چون داریم به میلاد کریم اهل بیت نزدیک میشویم، امشب قصدم این است که برویم از آنجا مددی بگیریم. مینویسند روز عاشورا وقتی اصحاب امام حسین(ع) و علی اکبر و بعضی از بنیهاشم شهید شدند، نوبت به برادرزادگان حسین(ع) رسید. در مقتل نوشته است که امام حسین با صدای بلند، ندای غربت سر میداد: «و جعل ینادی وا غربتا وا عطشا وا قلّة ناصرا». با صدای بلند میفرمود وای! غریب شدم، دستم خالی شد، ببین تشنگی دارد چه میکند، دیگر یاوری ندارم. اینجا بود که برادرزادگان حسین(ع) از خیمهها بیرون آمدند و این جمله را میگفتند: «لبیک لبیک یا سیدا»! آقای ما، هنوز ما هستیم! پیشاپیش اینها هم برادرزادهاش قاسم بود.
در بحار مینویسد: «هُوَ غَلَامٌ صَغِیرٌ لَم یَبلُغِ الحُلُمَ». یعنی قاسم نوجوانی بود که هنوز به سنّ بلوغ هم نرسیده بود. «فلّمَا نَظَرَ الحُسَینُ إلَیهِ قَد بَرَزَ اعتَنَقَهُ»؛ وقتی امام حسین او را دید که آماده نبرد شده، قاسم را به آغوش کشید. «و جعلَا یبکیان حتّی غُشِیَ علیهما»؛ آنقدر این عمو و برادرزاده گریه کرند تا اینکه هر دو غش کردند و بیحال شدند. وقتی قاسم به هوش آمد، اذن میدان خواست؛ امّا عمو به او اجازه میدان نداد. امّا میدانی چه کار کرد؟ «فلَم یَزَل الغُلَامُ یُقَبِّلُ یَدَیهِ وَ رِجلَیهِ حتَّى أذِنَ لَهُ»؛ قاسم شروع کرد مرتب دو دست و دو پای عمو را بوسید، تا اجازه میدان گرفت.
قاسم به میدان رفت. در بحار مینویسد عمرو بن سعد الازدی(لعنةاللهعلیه) وقتی چشمش به این نوجوان افتاد، گفت من میروم کار او را تمام کنم. راوی میگوید من به او گفتم سبحانالله! این همه آدم اطراف این نوجوان را گرفتهاند؛ آیا کافی نیستند که تو میخواهی بروی؟! میگوید او رفت، امّا «فَمَا وَلَّى حَتَّى ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّیفِ»؛ یعنی قاسم هنوز چهرهاش را برنگردانده بود که چنان با عمود به فرق قاسم زد؛ «وَ وَقَعَ الغُلَامُ لِوَجهِهِ». قاسم با صورت به زمین افتاد؛ «وَ نَادَى یَا عَمَّاه»[6] عمو را صدا زد...
[1]. بحارالأنوار، ج90، ص386
[2]. سوره الحشر، آیه 9
[3]. بحارالأنوار، ج64، ص350
[4]. غررالحکم، ص396
[5]. وسائلالشیعة، ج7، ص110
[6]. بحارالأنوار، ج45، ص34