( 4.7 امتیاز از 1333 )

 

عصرشیعه:

 

ام‌‏البنین(س)؛ مادر مهتاب

خورشید همواره در چشمان مادرانى طلوع می‌‏کند که به دور دست‌ها خیره شده‏‌اند و براى فرداها مردان و زنانى می‌پرورانند تا در زمین، این امانت الهى، جانشینى آسمانى باشند.

دامان تربیت مادران مهد پرورش انسانهاى پاک و خدایى است و ما با نگاهى درس‌‏آموز از زندگانى این مادران توشه معرفت‏ برمی‌چینیم. یکى از مادران برجسته تاریخ «ام‌‏البنین، فاطمه کلابیه‏» است که زندگى او مالامال از عشق به ولایت و امامت ‏بوده و در تربیت فرزندان دلیر و شجاع و با ادب چون عباس بن‌‏على(ع) بسیار موفق بوده است.

تولد و رشد او در خاندان با اصالت و شجاع، صفات و ویژگی‌هاى فردى این بانو و صبر و بردبارى در خانه امامت و تربیت فرزندانى که همگى پیرو امام خویش بوده و تا آخرین لحظات زندگى خویش دست از ولایت نکشیده‌‏اند و پیام‏‌رسانى و مبارزه سیاسى این بانوى کریمه همه و همه نشان از مجد و عظمت وى دارد.

اینک پژوهشى کوتاه در زندگى این پاک بانوى عرب داریم تا از زلال صفات او قطره‏اى معرفت ‏یابیم و خویش را در مسیر کمال قرار دهیم.

از قبیله خورشید

«حزام بن‏‌خالد بن‏‌ربیعة بن‏‌وحید بن‏‌کعب بن‏‌عامر بن‏‌کلاب‏» (1) پدر ام‏‌البنین است مردى شجاع و دلیر و راستگو که از صفات ویژه او اکرام به میهمان و منطق قوى اوست. تاریخ ویژگی‌هاى این مرد بزرگ را به مناسبت‌هاى گوناگون چون جریان خواستگارى ام‏‌البنین و ازدواج حضرت على(ع) ذکر می‌کند. مادر بزرگوار ام‏‌البنین، «ثمامه (یا لیلى) دختر سهیل بن‏ عامر بن‏ جعفر بن‏ کلاب‏» (2) است که در تربیت فرزندان کوشا بوده و تاریخ از وى چهره درخشانى را به تصویر کشیده است. بینش عمیق، دوستى با فرزندان در کنار وظیفه مهم مادرى و چونان معلمى دلسوز آموختن باورهاى اعتقادى و مسایل مربوط به همسردارى و آداب معاشرت با دیگران از جمله ویژگی‌هاى خاص این بانو است.

در بسیارى از کتب تاریخى نام یازده تن از مادران وى ذکر شده است که همگى از خانواده‏‌هاى شریف و اصیل عرب بوده‏‌اند و به واقع مصداق بارز «شجره طیبه (3)» می‌باشند شجره‏‌اى که اصل آن در زمین است و فرع آن در آسمانها و حاصل و نتیجه این درخت پاک همانا عباس بن‏‌على و عثمان و لبید شاعر و ابوبراء بن‏عامر و ... بوده‌‏اند.

پیامبر گرامى فرمود: اى مردم! برحذر باشید از سبزه‌‏زارى که بر روى مزبله (منجلاب) می‌روید.

سؤال شد از حضرت: سبزه‏‌زارى که بر مزبله بروید چیست؟

حضرت فرمود: زن زیبارویى که در خانواده پلید و نادرست رشد کرده باشد. (4)

از این‌‏روست که على بن‏ ابى‌طالب(ع) آنگاه که قصد ازدواج دارد به برادر خویش، عقیل بن ‏ابى‌طالب که در علم «انساب‏» معروف بود و ذهن و سینه‏‌اش گنجینه‌‏اى از اسرار خاندان گوناگون عرب بوده می‌فرماید: «زنى را براى من اختیار کن که از نسل دلیرمردان عرب باشد تا با او ازدواج کنم و او برایم پسرى شجاع و سوارکار به دنیا آورد.» (5) و عقیل در پاسخ برادر گفت: «با ام‏‌البنین کلابیه ازدواج کن زیرا در عرب شجاعتر از پدران و خاندان وى نیست.» و سپس در مورد جد مادرى ام‌‏البنین، ابوبراء عامر بن‌‏مالک، که در آن روز از جهت دلاورى و شجاعت کم‌‏نظیر بود می‌گوید: «ابوبراء عامر بن‏‌مالک جد دوم فاطمه کلابیه از شجاعت در میان قبایل عرب بی‌نظیر است و کسى را شجاع‌تر از او جز حضرتت نمی‌شناسم از این‏رو او را بازی‌کننده با شمشیرها (ملاعب الاسنة) می‌نامند.» (6)

گویى نگاه نافذ على از مرز زمانها عبور کرده و کربلا را با همه سختی‌هایش می‌بیند و براى یارى حسین(ع) از امروز در پى مادرى شجاع از خاندان شجاع و دلیر است تا فرزندى چونان عباس، پدر فضیلتها، به دنیا آورد و او یاریگر حسین در کربلا باشد.

در خاندان و تبار پاک ام‏‌البنین چند ویژگى مهم وجود دارد که همگى در وجود عباس(ع) به ظهور رسید و او را مانا کرد.

الف: شجاعت و دلاورى که در کربلا زیباترین چهره خویش را نمایاند.

ب: ادب و متانت و عزت نفس که در زندگانى 34 ساله عباس بن‏‌على به وضوح دیده می‌شود.

ج: هنر و ادبیات که ام‌‏البنین از «دایى‏» خویش لبید شاعر به ارث برده بود و فرزند عزیزش عباس(ع) از مادر ادیبه خود. [البته شاعران دیگرى در این خاندان می‌زیسته‌‏اند.]

د: ایثارگرى و احترام به حقوق دیگران که نمود آن در عشق به ولایت و امامت متجلى شد.

ه: وفا و پایبندى به تعهدات.

مهمترین درسى که از ازدواج حضرت على(ع) و ام‌‏البنین، می‌آموزیم داشتن معیارهاى منطقى و صحیح در انتخاب همسر آینده است. اگر جوانان ما معیارهاى اخلاقى و معنوى را جایگزین معیارهاى مادى و ظاهرى کنند زندگى مشترک آنها با سعادت و سلامت‏ خانوادگى توام خواهدبود. ملاک‌هاى مادى و صورى ناپایدار بوده و به زندگى رنگ سبز عشق و محبت نمی‌بخشد و با از دست دادن یک امتیاز مادى پایه‏‌هاى زندگی‌اى که با آن‏ها بنا شده است‏ سست‏ شده و فرو ریختن سقف خانواده حتمى خواهد بود. چنانچه رسول رحمت(ص) می‌فرماید: «کسى که با زنى به خاطر مال او ازدواج کند خداوند او را به حال خود وا می‌گذارد و کسى که به خاطر زیبایى زنى با او ازدواج کند در او مسایل ناخوشایند می‌بیند و آنکه به خاطر دین زن با او ازدواج کند خداوند مال و زیبایى را هم براى او قرار می‌دهد (جمع می‌کند بین امتیازات.)» (7)

صحیفه صفات

آنچه در آدمى الگویى کامل براى نسلهاى آینده می‌سازد وجود صفات نیک و اخلاق برجسته در صحیفه وجود آنان است. شاید بتوان گفت مجموعه صفات ام‌‏البنین در ضمن یک جمله زیبا و مختصر از زبان شهید ثانى، زین‏‌الدین، ذکر شده است آنجا که این عالم فرهیخته و اندیشمند می‌گوید: «ام البنین از بانوان با معرفت و پر فضیلت بوده و نسبت‏ به اهل بیت(ع) معرفت و محبت‏ خالص و شدید داشته است و نزد آنان مقام و منزلت‏ بالایى داشت.» (8) در این عبارت ابعاد شخصیتى ام‌البنین، با ظرافت‏ خاصى مطرح شده است که به این ظرایف می‌پردازیم:

دانش و دانایى

از ویژگی‌هاى مهم زندگى انسان‌هاى برجسته، علم و دانش آنان است که بسان نورى درخشان جداکننده حق از باطل است و سرچشمه جوشان این نعمت الهى علمى است که از خداوند متعال، معلم اول، آموخته و می‌آموزند.

زندگانى ام‏‌البنین همواره با بصیرت و نور دانش همراه بوده است و این ویژگى والا در جاى جاى کتب تاریخى ذکر شده است و ما را با عظمت این بانوى عالمه و فاضله آشنا می‌سازد.

علاقه ام‏‌البنین به اهل بیت(ع) و بصیرت دینى او به امامت‏ به قدرى بود که درباره او می‌نویسند: براى عظمت و معرفت و بصیرت ام‏‌البنین کافى است که او هر گاه بر امیرالمؤمنین(ع) وارد می‌شد و حسنین مریض بودند با ملاطفت و مهربانى با آنها صحبت می‌کرد و از صمیم قلب با آنها برخورد می‌کرد چونان مادرى مهربان و دلسوز. (9)

او همسرش را تنها همسر نمی‌دانست که قبل از همسر او را امام و «ولى‏» خویش می‌داند و همچنین به این دو بزرگوار، حسنین، به جهت عشق به امامت و ولایت و به خاطر اتصال آنها با ولى خویش این چنین محبت و ارادت نشان می‌دهد.

یکى دیگر از مظاهر بصیرت و بینش این بانو که مبتنى بر علم و معرفت اوست جریان صحبت او با «بشیر» است. «بشیر» پس از واقعه کربلا به مدینه باز می‌گردد و از وقایع جانسوز کربلا و کربلایی‌ها براى اهل مدینه سخن می‌گوید. مورخان می‌نویسند: پس از واقعه کربلا بشیر در مدینه ام‌‏البنین را ملاقات می‌کند تا خبر شهادت فرزندانش را به او بدهد. ام‏‌البنین پس از دیدن وى می‌گوید: از حسین(ع) مرا خبر بده. بشیر می‌گوید: عباس را کشتند. ام‌‏البنین باز می‌گوید: از حسین(ع) مرا خبر بده. و به همین ترتیب خبر شهادت هر چهار فرزند بزرگوارش را به او می‌دهد. ام‏‌البنین با صبر و بصیرتى بی‌نظیر می‌گوید: «یا بشیر اخبرنى عن ابى عبدالله الحسین(ع). اولادى و من تحت الخضراء کلهم فداء لابى عبدالله الحسین(ع).» اى بشیر خبر از [امام من]اباعبدالله الحسین بده فرزندان من و همه آنچه زیر این آسمان مینایى است فداى اباعبدالله(ع) باد. و آنگاه که بشیر خبر شهادت مولا و امام او، حسین بن‏ على(ع) را می‌دهد آهى کشیده و با دنیایى از غم و اندوه می‌گوید: آه که بندهاى (رگهاى) قلبم را پاره پاره کردى. (10)

این نهایت‏ بینش و بصیرت و علم و دانایى است که محور زندگى فردى امام و مولاى او باشد. کمال بندگى و عبادت نیز همین است که آدمى خود و تعلقات خود را در جهت‏خواست محبوب ازلى، خداوند یکتا، فدا کرده و از آنها بگذرد.

بینش و بینایى

افق فکرى و نگرش ام‌‏البنین آنقدر بالا و والاست که فرزندانى چون عباس را که خود یگانه دهر بود قربانى آرمانها و اندیشه‌‏هاى آسمانى امام و مولاى خویش، حسین(ع)، می‌کند و اگر آه و سوزى براى مظلومیت می‌‏کشد آهى است‏ بر مظلومیت ‏حسین(ع).

علامه مامقانى در کتاب تنقیح المقال می‌‏نویسد: علاقه و ارادت او [ام‌البنین] به حسین(ع) به علت امر امامت‏بود و اینکه به فرض سلامت ‏حسین مرگ چهار فرزند برومندش را بر خود آسان و قابل تحمل می‌دانست نشانه بالا بودن درجه ایمان اوست و من او را از نیکان به حساب می‌‏آورم. (11)

تبلور این عشق به ولایت و پیروى از امام و پیشوا تا مرز از دست دادن جان خود و عزیزان در وجود فرزندان برومند و دلیر این بانوى ولایى بود. به ویژه عباس بن‏ على که فرزند بزرگ او بوده و بیشتر صفات مادر را داراست.

بر کرانه وفا

فاطمه کلابیه بنا به نقل تاریخ دومین یا سومین همسر على بن ‏ابى طالب(ع) بوده است. آنچه در زندگى مشترک این دو بزرگوار مطرح است‏ حس وفادارى به یکدیگر و احترام متقابل می‌‏باشد.

وقتى عقیل به خواستگارى ام‌‏البنین براى مولایش على بن‏ ابى طالب آمد با حرام بن‏ خالد، پدر او، در این باره صحبت کرد و «حرام‏» با کمال صداقت و راستگویى گفت: «شایسته امیرالمؤمنین یک زن بادیه‌‏نشین با فرهنگ ابتدایى بادیه‌‏نشینان نیست. او با یک زن که فرهنگ بالاترى دارد باید ازدواج کند و این دو فرهنگ با هم فرق دارند.»

عقیل پس از شنیدن سخنان وى گفت: امیرالمؤمنین از آنچه تو می‌‏گویى خبر دارد و با این اوصاف میل به ازدواج با او دارد.

پدر ام‏‌البنین از عقیل مهلت‏ خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت‏ سهیل، و خود دختر سؤال کند و به او گفت: «زنان بیشتر از روحیات و حالات دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آنها را بیشتر مى‏‌دانند.»

وقتى پدر ام‌‏البنین به نزد همسر و دخترش برگشت دید همسرش موهاى ام‌‏البنین را شانه مى‏‌زند و او از خوابى که شب گذشته دیده بود براى مادر سخن مى‏‌گفت: «مادر خواب دیدم که در باغ سرسبز و پردرختى نشسته‌‏ام. نهرهاى روان و میوه‏‌هاى فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان می‌درخشیدند و من به آن‏ها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر می‌کردم. در مورد آسمان که بدون ستون بالا قرار گرفته است و همچنین روشنى ماه و ستارگان ... در این افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نورى از آن ساطع مى‏‌شد که چشم‌ها را خیره مى‌‏کرد. در حال تعجب و تحیر بودم که سه ستاره نورانى دیگر هم در دامنم دیدم. نور آنها نیز مرا مبهوت کرده بود. هنوز در حیرت و تعجب بودم که هاتفى ندا داد و مرا با اسم خطاب کرد من صدایش را مى‏‌شنیدم ولى او را نمى‏‌دیدم گفت: «فاطمه مژده باد تو را به سیادت و نورانیت. به ماه نورانى و سه ستاره درخشان پدرشان سید و سرور همه انسان‌هاست‏ بعد از پیامبر گرامى و اینگونه در خبر آمده است.» پس از خواب بیدار شدم در حالى که مى‏‌ترسیدم. مادرم! تاویل رؤیاى من چیست؟!»

مادر به دخترک فهیمه و عاقله خود گفت: «دخترم رؤیاى تو صادقه است اى دخترکم به زودى تو با مرد جلیل‌‏القدرى که مجد و عظمت فراوانى دارد ازدواج مى‏‌کنى. مردى که مورد اطاعت امت‏ خود است. از او صاحب 4 فرزند مى‏‌شوى که اولین آنها مثل ماه چهره‏‌اش درخشان است وسه تاى دیگر چونان ستارگانند.» پس از صحبت‌هاى دوستانه و صمیمانه مادر و دختر، حزام بن‏ خالد وارد اتاق شد و از آنها در مورد پذیرش على(ع) سؤال کرد و گفت: آیا دخترمان را شایسته همسرى امیرالمؤمنین(ع) مى‏‌دانى؟ بدان که خانه او خانه وحى و نبوت و خانه علم و حکمت و آداب است اگر او را (دخترت را) اهل و لایق این خانه مى‏‌د‌انى - که خادمه این خانه باشد - قبول کنیم و اگر اهلیت در او نمى‏‌بینى پس نه؟ همسر او که قلبى مالامال از عشق به امامت داشت گفت: اى «حزام‏» به خدا سوگند من او را خوب تربیت کردم و از خداى متعال و قدیر خواستارم که او واقعاً سعادتمند شود و صالح باشد براى خدمت ‏به آقا و مولایم امیرالمؤمنین(ع) پس او را به على بن‏ ابی‌طالب، مولایم، تزویج کن. (12)

اگر چه خواب حجت نیست و جهت امور مهمى مثل ازدواج نمى‌‏توان تنها به خواب‌ها اکتفا کرد ولى راهنماى خوبى براى رسیدن به مقصود مى‏‌باشد اگر بیننده خواب مهذب باشد و طهارت ظاهرى و باطنى را حفظ کند و اندیشه‏‌هاى شیطانى و خطورات ذهنى پراکنده نداشته باشد خواب‌هاى او داراى تعبیر و تاویل مناسبى خواهد بود.

ام‏‌البنین از شخصیتهایى بود که این طهارت را داشته و همواره در رفتار و کردار خویش راه صحیح و مناسب را پیش می‌گرفته است و از این رو رؤیاى او به این زیبایى لباس واقعیت و حقیقت می‌پوشد و چهار پسر براى سید عالمیان على(ع) مى‏‌آورد که یکى قمر بنی‌هاشم مى‏‌شود و دیگران نیز ستارگان آسمان ولایت و امامت هستند.

اینگونه ازدواج آسمانى این دو بزرگوار صورت مى‏‌گیرد و در طول زندگى مشترک همواره اطاعت و احترام و تکریم و ملاطفت در مورد فرزندان على(ع) از سوى ام‏‌البنین مشهود بوده است.

در هنگام شهادت مولا على بن‏ ابیطالب(ع) فرزند بزرگ ام‌‏البنین، عباس بن‌‏على، کمتر از15 سال سن داشت و همراه با برادرانش که کوچکتر از وى بودند در دوران کودکى پدر بزرگوار خویش را از دست داده و غبار یتیمى بر سیمایشان نشسته بود.

این زن فداکار و ایثارگر جوانى و نیروى خویش را صرف تربیت و حفظ فرزندان خانه ولایت نموده و چونان گذشته خود را وقف فرزندان فاطمه زهرا(س) نیز می‌کرد و بسان مادرى مهربان و دلسوز در خدمت آنها بود.

وفادارى ام‌‏البنین به همسر بزرگوار خویش به حدى است که پس از شهادت حضرت على(ع) با آنکه جوان بوده و از زیبایى ویژه نیز برخوردار می‌باشد تا پایان عمر ازدواج نکرده و همسر دیگرى را اختیار نمی‌کند. این همسر شهید ایثارگونه به تربیت فرزندان على(ع) مشغول بوده و بذر عشق و محبت و ایثار در وجود آنها می‌افشاند.

نگرش سیاسى

از ویژگیهاى بسیار مهم ام‏‌البنین توجه به زمان و مسایل مربوط به آن است. وى پس از واقعه عاشورا از مرثیه‏‌خوانى و نوحه‏‌سرایى استفاده کرده تا نداى مظلومیت کربلائیان را به گوش نسل‌هاى آینده برساند. ام‏‌البنین براى عزادارى هر روز به همراه عبیدالله (فرزند عباس بن‏‌على(ع)) به بقیع می‌رفت و نوحه می‌خواند و گریه می‌کرد و این اشعار را می‌خواند: یا من راى العباس کر على جماهیر النقد ووراه من ابناء حیدر کل لیث ذى لبد (13) «اى آنکه عباس را دیدى در حالى که بر گروه ضعیفان حمله مى‏‌کرد و دنبال او از فرزندان حیدر (على(ع)) جنگاورانى بودند که هر یک داراى یال و کوپالى بودند.» و آنگاه که در عزاى فرزندان شجاع و دلیر خود مى‏‌گریست مى‏‌گفت: «دیگر مرا ام‌‏البنین مخوانید زیرا که به یاد شیران بیشه می‌اندازد (این نام) مرا. من پسرانى داشتم که به نام آنها مرا ام‌‏البنین می‌خواندند اما دیگر فرزندى (پسرى) ندارم.»

خواندن اشعار براى عزادارى گاه جنبه‏‌هاى دیگرى دارد. ام‌‏البنین با این اشعار هم حماسه کربلا و شجاعت پسران خود و مظلومیت‏حق را به مردم زمان خود و آیندگان معرفى مى‏‌کرد و هم تاریخ کربلا را واگویه مى‏‌کرد و در قالب عزادارى و مرثیه‌‏سرایى نوعى اعتراض به حکومت وقت مى‏‌کرد و مردم که اطراف او اجتماع مى‏‌کردند نسبت‏ به عمال بنى‏‌امیه متنفر و منزجر مى‏‌شدند.

به راستى وقتى قبر مطهر عباس(ع) و برادرانش در کربلاست چرا ام‏‌البنین به بقیع مى‌‏رود؟ آیا به این نیست که مردم در آنجا اجتماع می‌کنند؟ و آیا به خاطر این نیست که بزرگان اسلام و پیشینه اسلامى مردم در این خاک خفته‌‏اند و در آنجا مردم به یاد حماسه‏‌هاى جوانمردان صدر اسلام مى‏‌افتادند؟ مسئله مهم دیگر اینکه چرا فرزند عباس، عبیدالله، را همراه خود مى‏‌برد؟ آیا این عمل براى این نبود که نسل آینده را نسبت ‏به حقایق آگاه و بینا کند؟ آیا این یک تربیت ‏سیاسى نبود؟ آیا او در صدد این نبود که پیام عاشورا را به مردم ابلاغ کند و پرچمدار این پیام‏‌رسانى همانا فرزند علمدار حسین(ع)، عبیدالله، نباید باشد؟ ام‌‏البنین، این شجاع‌ترین زن بنى‏‌کلاب، که از پیام‏‌آوران کربلاست چونان زینب، دختر على(ع)، رسالتى بر دوش دارد و اکنون به انجام آن رسالت مهم و ویژه همت مى‌گمارد. گفتنى است که عبیدالله بن‏‌عباس به همراه مادرش لبابه در کربلا حضور داشت و سند زنده‏‌اى براى بیان وقایع عاشورا بود.

عروج عرشى

زندگى سراسر مهر و عاطفه و مبارزه ام‏‌البنین رو به پایان بود. او به عنوان همسر شهید، رسالت‏ خویش را به خوبى به پایان رسانید و فرزندانى تربیت کرد که فدایى ولایت و امامت‏ بودند و هر 4 تن در در کربلا قربانى آرمانهاى «ولى‏» و «امام‏» خویش شدند و بدین وسیله بر صحیفه تربیت ام‌‏البنین امضاى سبز مولاى متقیان على(ع) قرار گرفت. پس از کربلا بار رسالت ‏سیاسى و اجتماعى خویش را به دوش گرفت و پیام‌هاى مهم کربلا را به فرداها صادر کرد و ارزش‌هاى معنوى این حماسه عرفانى را زنده نگاه داشت. همسر شهید، مادر چهار شهید و طلایه‏‌دار پیام‏‌آوران کربلا پس از زینب(س) که لحظه لحظه عمر خویش را با خداى خود معامله کرد و لحظه‏‌اى خطا و انحراف در زندگى وى راه نیافت در سال 70 ه.ق دار فانى را وداع گفت (14) و در قبرستان بقیع در کنار سبط رسول خدا، امام حسن(ع)، و فاطمه بنت‏ اسد و دیگر چهره‏‌هاى درخشان شریعت محمدى(ص) به خاک سپرده شد.

اگر چه جسم او در خاک است اما روح بلند او و صفات کریمه و عظیمه وى نام او را به بلنداى آفتاب زنده نگاه داشته است و در پرتو صفات این بانوى فاضله انسانهایى تربیت‏ شده‌‏اند که در تاریخ مانا و ماندگار خواهد بود.

پی‌نوشتها:

1- قمر بنى‏‌هاشم، عبدالرزاق المقرم، ص‏9.

2- همان، ص 10.

3- قرآن کریم، سوره ابراهیم / 24.

4- وسایل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 14، ص‏29.

5- قمر بنى‏‌هاشم، مقرم، ص 15.

6- تنقیح المقال، علامه مامقانى، ج‏3، ص 70 با ترجمه.

7- وسایل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 14، ص‏29.

8- قمر بنى‏‌هاشم، مقرم، ص‏16.

9- همان، ص‏16.

10- تنقیح المقال، ج‏3، ص 70 و منتهى الامال، حاج شیخ عباس قمى، ص‏226.

11- تنقیح المقال، ج‏3، ص 70.

12- مولد عباس بن‏‌على(ع)، محمد على الناصرى، صص 38 -36.

13- ریاحین الشریعه، ذبیح‏‌الله محلاتى، ج‏3، ص 294 و تنقیح المقال، ج‏3، ص 70.

14- محدثات شیعه، دکتر شهلا غروى نایینى، ص‏53.

 

منبع: ماهنامه کوثر

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر