فوتبال افیون توده هاست
عصر شیعه ـ تمدن صنعتی با خود " فراغت" را به همراه آورده است و فراغت با تولید محصولات فرهنگی جدید به نام " سرگرمی " به نیازهای زندگی جدید پاسخ می دهد. در واقع جامعه صنعتی مدرن برای انسان فردیت به ارمغان می آورد و خدایی. بنابراین بیگانگی انسان ها از هم آغاز می شود. اما جامعه سرمایه داری برای ادامه خود نیاز به تامین انسان ها و تضمین آینده خود دارد. باید برای منحرف کردن اذهان عمومی از نابرابری سیاسی و جبران مافات زندگی برنامه هایی طراحی کنند، راهحل در تمامی موارد میتواند به یک گزاره ختم شود، فوتبال به مثابه سرگرمی. جوامع مدرن تجربه همبستگی را از انسان ها سلب میکنند، بنابراین باید یک فضایی ایجاد شود تا به انسان فردگرای معاصر و خسته از کار روزمره، هیجان زدگی، ارتباط جمعی و حس همبستگی اعطا کند. و آنچه فوتبال به ارمغان میآورد نیز چیزی جز هیجانزدگی زودگذر جمعی نیست؛
در واقع باید شرایطی فراهم شود تا پرسش از سیاست و اینکه چه کسی حاکم است و چگونه حکومت می کند و چرا حاکم است اساسا مطرح نشود. بنابراین فوتبال هرچند تجمعی انسانی، پوپولیستی و گاها خشن است اما از این ظرفیت هیچگاه بر علیه سرمایه داری و حاکمان به کار نمی رود. گویی سرمایه داری آنچنان که کارگران را از خود بیگانه کرده با تماشاگران فوتبال نیز همان می کند. فوتبال اما ثابت کرده میتواند بر این پوپولیسم خشمگین فائق آید؛ درست است که طرفداران تیمها بعضی وقتها نسبت به حضور قلدرمابانه شرکتهای گردنکلفت کاپیتالیستی بهعنوان سهامداران باشگاههای مورد علاقهشان اعتراض میکنند، اما اساسا، فوتبال این روزها به افیون تودهها تبدیل شده است، گویی مردم هم این را پذیرفتهاند.
اما اینک و در وضعیت پست مدرن دیگر فوتبال سرگرمی نیست، دیگر کمتر نوجوانی در کوچه ها فوتبال بازی می کند و همه پلی استیشن به دست شده اند و بزرگترها هم سهم شان از فوتبال صرفا تماشاگری است. در وضعیت پست مدرن فوتبال دو کار انجام می دهد. فوتبال نماد می سازد و هویت می آفریند، پس دیگر فوتبال عنصری انضمامی به زندگی بشر برای سرگرمی نیست بلکه هویت انسانی را می سازد. برای جامعه انسانی تکثر می آورد تا باز هم پرسش های اصلی، سر رشته های امور را پنهان کند و و توانایی تفکر را از انسان بگیرد. بازیکنان برای ما قهرمانانی تقدیس شدهاند، وچه بسیار مردمان با آرزوی به خواب دیدن قهرمانان فوتبال به خواب می روند. این نظم اجتماعی اسطوره هایی میان تهی می سازد به سوی نمادگرایی می رود. اسطوره هایی که بنیان اصلی پروژه فراموشی در فوتبال هستند.
اگر جامعه صنعتی برای به یغما بردن کار انسان به فوتبال روی می آورد و فراغتی برای انسان به وجود می آورد تا راحتر و کم هزینه تر کار کند. امروز جامعه پساصنعتی برای تحت اختیار گرفتن عقل و سوژگی انسان به فوتبال روی می آورد تا پروژه کنترل انسان و رشد سرمایه داری ادامه یابد.
خود ماهایی که ساعت ها پای نود می نشینیم، در ورزشگاه فریاد می زنیم و در حمایت این و آن فوتبالی جامه چاک می کنیم یعنی؛ فوتبال ما را کنترل می کند. یعنی ما دیگر نمی توانیم به فرهنگ به سیاست به اقتصاد و به انسانیت بیاندیشیم. آزادیم، اما آزادی و عقلانیت خود را صرف امور مادون می کنیم و تا زمانی که این آزادی صرف فوتبال سینما تئاتر اینترنت(به این شکل امروزی) شود هیچگاه عقلانیت ما از روابط ناعادلانه جهانی، حقوق بشر، سلطه، دروغ های رسانه ای، کارتل های اقتصادی و ... پرسش نخواهد کرد و به تبع آن گردن کشی هم نخواهد کرد.