( 0. امتیاز از 0 )
آیت الله حسین مظاهری

معلم سر کلاس وظايفي دارد، از جمله بايد مطالعه قبلي داشته باشد، وقت را مراعات كند، درس خودش را بگويد، از حرفهاي نامرتبط و صرفا سرگرم‌کننده يا ناشايست بپرهيزد. اگر خداي ناکرده به جاي اينکه درس بدهد، حرفهاي انحرافي بزند، گناهش مثل اين است که جهان را کشته باشد: «من قتل نفسا بغير نفس أو فساد في الأرض فکأنما قتل الناس جميعا و من أحياها فکأنما أحيا الناس جميعا»(مائده،32) معناي ظاهرش اين است که خدا به انسان‌ها شخصيت داده است و فرموده انسان پيش من مثل دنياست. اگر او را بکشند، مثل اين است که دنيا را کشته‌اند و اگر او را زنده کنند، مثل اين است که دنيا را زنده کرده‌اند. يک معنا هم امام صادق(ع) براي آن مي‌کند که اگر کسي ديگري را منحرف کند، مثل اين است که جهان را کشته باشد. و چنانچه بتواند بچه‌اي را در راه بياورد و يا جواني را هدايت کند، مثل اين است که جهان را زنده کرده باشد.1

اين که مشهور شده «عمر طلاست»، خيلي جسارت به عمر است، عمر قيمت ندارد. انسان با اين عمر مي‌تواند سعادت دنيا و آخرت را به دست بياورد. بالاترين گناه اين است که كسي عمرش را تلف کند. اين خيلي بدتر از آن است که مالش را تلف کند. تلف‌کردن مال مردم،‌ حق‌الناس است و گناه بسيار بزرگي است؛ اما اگر کسي عمر ديگري را تلف کند، گناهش خيلي بيشتر است. مخصوصا اگر سر کلاس حرفهاي بي‌ادبانه و ضد دين بزند و بچه‌هاي مردم را منحرف ‌کند. همين که يک خدشه در ذهن دختر و پسر پيدا شود، بس است که بگوييم گناهش خيلي بزرگ است. همچنين است يک منبري روي منبر.

منبر بايد مفيد باشد و وقتي مستمعين از پاي منبر بلند شدند، هدايت شده باشند؛ اما اگر منبري نيم‌ساعت يا يک‌ساعت به هم ببافد، عمر اينها را گرفته است. اگر پاي منبرش شلوغ باشد، هزار ساعت وقت اجتماع را گرفته است. هزار ساعت چندين سال مي‌شود و او با يک منبرش هزار ساعت وقت اجتماع را گرفته است. يا در يک جلسه نشسته‌ايد و کسي جلسه را با حرفهاي بيهوده گرم مي‌کند؛ حرفهايي که نه نتيجه دنيا دارد و نه نتيجه آخرت. اين لغو است و مؤمن نبايد از اين لغوها انجام دهد: «قد أفلح المؤمنون، الذين هُم في صلاتهم خاشعون. و الذين هُم عن اللغو مُعرضون» (مؤمنون، 2ـ4) رستگار آن است که نماز با حضور قلب مي‌خواند. مؤمن حرف بيهوده ندارد. فرق نمي‌کند بيهوده از نظر چشم يا گوش يا از نظر زبان باشد. تلويزيون با اين فيلم‌هايش بايد در روز قيامت جواب دهد. راديو و تلويزيون بايد دانشگاه باشد؛ اگر عمر مردم را بيهوده گرفت، دزدي کرده است!

مدرس حوزه بايد براي يک درس چندين ساعت مطالعه کند. بعضي اوقات حضرت امام(ره) به من مي‌گفتند: «فقه مشکل است و من ديشب هشت ساعت روي اين مسأله مطالعه کردم.» گاهي استاد بزرگوار ما آقاي داماد(ره) نيز نظير اين را مي‌فرمودند. پس بدون مطالعه نمي‌شود و بايد درس محتوا داشته باشد. طلبه‌ها اگر مي‌خواهند امکانات حوزه برايشان حلال باشد، بايد درس بخوانند، و الا استفاده از امکانات حوزه دزدي است؛ اين دزدي از بيت‌المال است و خيلي مشکل‌تر از دزدي شخصي است!

همه بايد مواظب وقت خود و ديگران باشيم. اگر وقت خودمان را هدر دهيم و ضرر براي دانشگاه و حوزه نباشد، اين بيهودگي فشار قبر دارد؛ و اگر مربوط به بيت‌المال و اجتماع باشد، دزدي است و گناه بزرگي است؛ مثلا کسي جلسه را گرم مي‌کند و يک ساعت پوچ مي‌گويد؛ در روز قيامت به غير از حسرت و ندامت چيزي ندارد. يک ساعت وقت سي چهل نفر را گرفته و عمر مردم را دزديده است؛ لذا بايد مواظب عمر ديگران باشيم.

کسي که درس نمي‌خواند، حرام است در خوابگاه دانشگاه يا در مدرسه طلاب باشد. وقتي درست است که عمل به وظيفه کند: به راستي درس بخواند و بازي درنياورد و تنبلي نکند. بزرگان اگر حجره‌اي در مدرسه داشتند، لااقل در شبانه‌روز سه چهار ساعت يا بيشتر در اين حجره فعاليت علمي داشتند. مطالعه مي‌کردند و درس مي‌گفتند، وگرنه حجره را تحويل مي‌دادند.

مالكيت معنوي

قسم ديگري از حق‌الناس فرهنگي ‌اين است که کسي مقداري از اين کتاب و مقداري از آن کتاب مي‌آورد و به نام خودش يک کتاب چاپ مي‌کند. اين دزدي است و حرام است. اگر مي‌خواهد دزدي نباشد، بايد بگويد اين را فلاني گفته و خيانت نکند؛ اما اگر به نام خودش چاپ کند، ‌دزدي است. بزرگان در کتاب‌هايشان وقتي مي‌خواهند چيزي را نقل کنند که پسنديده‌اند، نسبت مي‌دهند. اگر نديده باشند، به طلبه مي‌فهمانند که من از جاي ديگر گرفته‌ام. گاهي مي‌گويند: «قال» و گاهي مي‌گويند: «حُکي عنه». يعني اينقدر مراعات مي‌کنند. نمي‌خواهد موضوع را به خودش نسبت دهد.

بعضي اوقات كسي براي نرم‌افزارش چندين ميليون خرج کرده و يكي مي‌آيد و آن را مجاني برمي‌دارد؛ معلوم است که دزدي است. کسي فيلم درست مي‌کند و صد ميليون يا بيشتر خرجش مي‌کند و ناگهان مي‌بيند ديگران آن را بردند و پولش از بين رفت. همه اينها دزدي است و بايد مراقب بود. الان مشهور شده در ميان جوان‌ها که قفل فيلم‌ها و نرم‌افزارها را مي‌شکنند و بدون اجازه صاحبش استفاده مي‌کنند. بايد بدانند که اين كار جايز نيست. او چندين ميليون خرج کرده و فيلم يا نرم‌افزار را به دست جامعه داده، ما بايد از او بخريم و تصرف در آن مثل تصرف کردن در خانه مردم است. همين‌طور که رفتن به خانه مردم و برداشتن چيزي حرام است، اين کار نيز حرام است.

وظيفه‌شناسي

اگر شناخت وظيفه و عمل کردن به آن مراعات مي‌شد، الان كشور بهشت دنيا بود. وقتي انقلاب پيروز شد و حضرت امام(ره) مدت کمي در تهران ماندند، به قم رفتند تا در آنجا بمانند. مردم از اطراف مي‌آمدند و قم خيلي شلوغ شده بود. دسته‌اي از شرکت نفت آمدند و سخنگوي آنها گفت: «نيامده‌ايم که بگوييم از انقلاب چه مي‌خواهيم، بلکه آمده‌ايم بگوييم انقلاب از ما چه مي‌خواهد؟» حضرت امام خيلي برافروخته و خوشحال شدند و بعد صحبت کردند و خلاصه حرفشان اين بود كه: «انقلاب از شما يک چيز مي‌خواهد و آن شناخت وظيفه و عمل کردن به آن است.» بسياري از بدبختي‌ها از اين است که شناخت وظيفه نيست.

استاد دانشگاه بايد اول وظيفه‌اش را بشناسد، بعد به اميد خدا و با اين نيت که دانشجوها امانتي در دستم هستند و من بايد به آنها علم بياموزم، سر کلاس برود و آنچه وظيفه دارد، بگويد. اگر چنين نكرد، مسئول است. افرادي که خوابگاه‌ها را درست کرده‌اند براي اين بوده که دانشجوها درس بخوانند؛ اگر درس نخوانند، زندگي کردن در آن اتاق حرام است. حجره‌ طلبه‌ها براي اين است که در آن درس بخوانند. زماني مرحوم آيت‌الله اراکي براي نماز آمدند و وضو نداشتند؛ به طلبه‌اي که در مدرسه فيضيه حجره داشت، گفتند: «شما مرا به يک وضوگرفتن بر سر حوض مدرسه فيضيه مهمان کنيد!»

انصاف

يکي از فضايل بزرگ، انصاف است. اگر ما انصاف داشتيم، دزدي در جامعه نبود. اگر انصاف در اجتماع حکم‌فرما بود، غيبت و تهمت و شايعه نبود و جامعه يکپارچه خدايي بود. مي‌فرمايند: «انصاف المرء من نفسه حتى لا يرضى لأخيه من نفسه إلا بما يرضى لنفسه منه»:2هرچه براي خود مي‌پسندي براي ديگران نيز همان را بپسند و هرچه براي خود نمي‌پسندي، ‌براي ديگران مپسند. محتواي اين روايت در روايات فراواني آمده و بيش از پنجاه موردش را مرحوم کليني در کافي آورده است. اين روايات به ما مي‌فهماند: اگر دوست نداري کسي به تو خيانت کند، در حق ديگران خيانت مکن؛ اگر دوست نداري کسي سرت کلاه بگذارد، کلاه سر مردم مگذار؛ چنانچه خواهان ظلم نيستي، پس به کسي ظلم مکن؛ اگر دوست نداري کسي پشت سرت غيبت کند و تهمت و زخم زبان بزند، ‌پس به ديگران توهين مکن، پشت سرشان غيبت مکن، شايعه‌پراکني مکن، سخن‌چيني مکن و در يک کلام، انصاف داشته باش.

آيا مي‌خواهي ببيني مؤمن هستي يا نه؟ پس آنچه براي خود مي‌خواهي، همان را براي ديگران بخواه و آنچه براي خود نمي‌پسندي، براي ديگران مپسند. اگر انصاف داريد، مؤمن هستيد و اگر انصاف نداريد، مؤمن واقعي نيستيد. مؤمن واقعي کسي است که انصاف داشته باشد. بپسنديد براي مردم آنچه را براي خود مي‌پسنديد و نپسنديد براي مردم آنچه براي خود نمي‌پسنديد.

پي‌نوشت‌ها:

1. الكافى، ج 2، ص 210 2. همان، ص170

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر