
جریانهای تکفیری سناریویی برای تخریب
عصر شیعه : تکفیر، در طول تاریخ بدون هیچ معیار و ضابطه ای از سوی گروهی علیه گروه دیگر و یا از سوی نظامهای غیر دموکراتیک و استبدادی علیه شخص، اشخاص و فرقه ها و گروه های مخالف به کار می رفته است.
کسانی، بر اثر تعصبات کور و برداشتهای غلط، دیگران را متهم به خروج از دین کرده و در پی آن، خون، مال و ناموس آنان را حلال شمرده اند. استفاده از این واژه توسط گروه ها و فرقه های مذهبی و حکومتهای غیرمردمی، باعث به وجود آمدن درگیری، اختلاف و کشتار در بسیاری از نقاط جهان شده و جوامع را با دشواریهای زیادی رو به رو کرده است. آنچه که امروز در بخش هایی از سرزمین اسلامی مشاهده می کنیم و صحنه های خشن، دلخراش و هراس انگیزی که تکفیریان از کشتار هم کیشان خود به نمایش گذاشته و می گذارند نمونه ای از دشواریهاییست که بدون تردید، خواسته و آرزوی دشمنان کینه توز اسلام را به خوبی برآورده می سازد. چرا که این رفتارها در سطح رسانه های غربی برای تخریب چهره دین اسلام مورد بهره برداری تبلیغاتی و سیاسی قرار می گیرد.
واقعیت اینست که اینگونه برداشتهای انحرافی از تعالیم اسلامی و گرایشهای تکفیری ریشه در سالهای پس از رحلت پیامبر اسلام دارد. اولین گروهی که برای نخستین بار این افکار و گرایشها را در تفکر دینی مسلمانان مطرح کرد، به نام خوارج معروف شدند. امام علی (علیه السلام ) با درک خطری که این گروه می تواند برای جامعه اسلامی داشته باشند و پس از ناامیدی از هدایت آنها به درک حقیقت تعالیم قرآن و سنت پیامبر، به مقابله با آنها پرداخت که نقطه اوج این تقایل به جنگ نهروان معروف شد.
شکل گیری خوارج از یک فهم نا صحیح و تردید در مورد اقدامات حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) آغاز و در نهایت پس از گذر از مراحل اعتراض و اهانت به مسلمانان، منتهی به خروج آنان از دین اسلام شد و به این ترتیب موجبات جنگ نهروان فراهم گردید. افراد شاخص این جریان حکم به کفر حضرت علی علیه السلام دادند و حرکت خود را شروع حاکمیت خداوند نامیدند. جریان خوارج از همان ابتدا با یک رویکرد ظاهر بینانه در فهم آیات قرآن و سنت رسول الله شعارهای انحرافی مطرح کردند که مهمترین این شعارها «لاحکم الالله» بود. از دیدگاه آنان قرآن کریم قانونی قطعی است که نیازی به هیچ تاویل و تفسیری ندارد. به عبارت دیگر قرآن کریم بدون آنکه نیازی به تاویل معانی آن و یا تشریح معانی الفاظ آن باشد تنها نظام موجود برای حیات است.
خوارج حکم دادن را مختص خداوند دانسته و برای مسئولان حکومتی چنین حقی قائل نبودند به همین دلیل، معتقد به مقاومت و مبارزه در برابر نظام حکومت بوده و به نوعی اعتقاد به آنارشیزم داشتند. خوارج در چارچوب باورهای اعتقادی خود تمام انسانها را به دو گروه عالم به شریعت و جاهل به شریعت تقسیم میکنند و در ادامه این دو انگاریِ محضِ انسانها، کسانی که مانند آنان نبوده و یا متفاوت از آنان باور داشته یا فکر کنند را کافر و دشمن میدانند.
در سالهای اخیر و تحت تأثیر تحولاتی که در منطقهی خاورمیانه شکل گرفته، توجه افکار عمومی دنیا به جریانهای موسوم به «تکفیری» جلب شده است، جریانهایی که با خودحقپنداری گسترده و ارائه قرائتی بسیار سطحی و ظاهری از اسلام، خشونت و سبعیت را تنها راه گسترش دینی میدانند. این تحولات ضرورت شناخت افکار انحرافی تکفیریان و ریشه تاریخی و عقیدتی آنها در میان مذاهب اسلامی و همچنین معرفی اسلام ناب محمدی برای تمام مسلمانان و غیر مسلمانان را دو چندان ساخته است. حقیقت و گوهر اسلام ناب باید معرفی شود تا این حقیقت روشن گردد که گروههای تکفیری و تروریستی مثل داعش و القاعده و سازمانهای تروریستی تکفیری مشابه هیچ نسبتی با اسلام ندارند.
تروریستهای تکفیری خود را سَلَفی(یعنی متصوف به سنت های سلف صالحین) می نامند. این در حالیست که آنها با ارائه برداشتی غلط از تعالیم اسلامی مدعی احیای سنت پیامبر در جامعه هستند. در واقع برداشتهای غلط آنها از قرآن کریم و سنت پیامبر و اقدامات جنایتکارانه آنها در تضاد کامل با تعالیم اسلام ناب محمدی است. به راستی «سلفی» کیست؟ خاستگاه این قرائت خاص دینی کجاست؟ سلفیه معانی مختلفی دارد اما متاسفانه بسیاری به دلیل در نظر نگرفتن این اختلاف معانی، باعث سوء برداشتهای مختلفی از این واژه شده اند. برای نمونه وهابیت را نمیتوان سلفی خواند در حالی که در حال حاضر از مهمترین گروه های سلفی برشمرده می شود. در اینجا به تفاوت این معانی پرداخته و ریشه ها و سیر تاریخى پیدایش سلفیه را بررسى کنیم.
واژه ی سلف در لغت به چیزی اطلاق می شود که پیشتر بوده و گذشته است. این واژه، بی آنکه بر گروه یا جماعت مشخصی از پیشینیان اطلاق شود، به مفهوم همه گذشتگانی است که نسبت به زمان حال، دارای تقدم زمانی هستند. یعنی در گذشته به دنیا آمده و رفته اند. حال چه خوب و نیکوکار و چه بد و بدکار. اما وقتی از سلف صالح سخن به میان می آید منظور، صحابه، تابعین و نسل نیکی هستند که از نسل اول صالحان به خوبی پیروی کرده اند نه هرکسی که در آن عصر زندگی می کرده است. به عبارت دیگر، تنها تقارن زمانی با دوره پس از زندگی نسل صالحان به معنای سلف صالح بودن نیست.«پیروی از سلف» جمله ای بسیار آشنا برای محدثان تمام ادوار تاریخِ اصحاب حدیث اهل سنت است.
تا پیش از ظهور ابن تیمیه در اوایل قرن هشتم، این کلمه بیشتر در معنای لغوی اش یعنی «گذشتگان» به کار می رفت. عبارت «پیروی از سلف» یا «ائمه سلف» را می توان در عبارات اصحاب حدیث قرن دوم و سوم یافت. اگر منظور از سلف همان معنای لغوی آن باشد نه تنها اصحاب حدیث بلکه تمام اهل سنت و بلکه شیعه سلفی هستند به معنای اینکه همه مسلمانان از گذشتگان صالح(رسول الله و اصحاب ایشان) پیروی می کنند. همچنین این واژه بازه زمانی خاصی را هم در بر ندارد پس باید توجه کرد اگر یک نفر بگوید من سلفی هستم ابتدا باید معنای سلف در ذهن او مورد سوال قرار گیرد.
اما اینکه میگوییم اهل حدیث سلف گرا بوده اند بمعنی این است که اجتهادشان برپایه اخبار است نه عقل و بیشتر در مقابل معتزله که عقل گرای افراطی بوده اند، مطرح شدند. توضیح اینکه اختلافات فکرى مسلمانان قرون اولیه در مسائل اعتقادى از قبیل قضا و قدر، جبر و اختیار، توحید، صفات خدا و مسائل اعتقادی دیگر موجب پیدایش گروه ها و نحله هاى متفاوت نظیر معتزله و صفاتیه شد که هر گروه اعتقاد خاصى در اصول ایمانى داشتند و مردم را به سوى آن فرا خواندند و هرکدام خود را فرقۀ ناجیه و اهل سنت واقعى دانستند. میان صاحبان اندیشه در مواجهه با این موضوعات برخی(مثل معتزله) به حجیت عقل بسیار بها می دادند و بهره کمی از اخبار می بردند و گروهى دیگر از عالمان دینى، چه در اصول اعتقادى و چه در فروع و احکام عملى، بر ظواهر کتاب و سنت تأکید داشتند و حجیتی برای عقل قائل نبودند ویا از آن کمتر بهره می گرفتند که از آن جمله مى توان از امام مالک بن انس، امام محمد بن ادریس شافعى، سفیان ثورى، امام احمد بن حنبل، داود بن على محمد اصفهانى و اصحاب او نام برد.
گروهی که اساسا مراجعه به عقل را باطل دانستند را در ابتدا «اصحاب اثر» مى نامیدند. اهتمام اصلى آنها بحث در احکام و فروع بود و در احادیث اعتقادى به ظواهر آن بسنده مى کردند. این گروه بعدها اصحاب حدیث نامیده شدند و احمد بن حنبل که بیش از دیگران به ظواهر کتاب و سنت، چه در اصول و چه در فروع، تأکید داشت، به عنوان پیشواى اهل حدیث خوانده شد و «مسند» او به عنوان مرجع فکرى در مسائل اعتقادى و رسالۀ عملى دراحکام فقهى و عبادى مورد پذیرش قرار گرفت. احمد بن حنبل در نامه اى، خود را پیرو اصحاب اثر مى داند و اصحاب اثر را اهل سنت مى شمارد. در واقع احمد بن حنبل را می بایست پیشوای جریان سلفی گری در میان پیروان اهل سنت دانست.
اولین جریان تکفیر با عنوان خوارج در زمان حکومت علی علیه السلام با برداشتی غلط از آیات قرآن کریم به وجود آمد.
خوارج، امام علی علیه السلام، اولین گرونده به دین اسلام پس از بعثت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به پیامبری و الگوی کامل یک مسلمان را به خروج از دین متهم کردند. هر چند حضرت علی علیه السلام این کج اندیشان و منحرفان از اسلام را به شدت رسوا کرد. ولی بودند کسانی که همچنان با برداشتهای اشتباه و غلط از تعالیم اسلام راه خوارج را ادامه دادند.
جریانهای تکفیری مثل وهابیت و شاخه های آن مثل القاعده و داعش خود را سلفی می دانند. آنها با ارائه برداشتی غلط از تعالیم اسلامی مدعی احیای سنت پیامبر در جامعه هستند در حالیکه مبانی فکری و اقدامات وحشیانه جریانهای تکفیری در تضاد کامل با آیات قرآن کریم و سنت پیامبر است. مبانی فکری و اقدامات گروههای تکفیری و تروریستی بدعت در دین اسلام است و این افکار و اقدامات نسبتی با دین صلح خواه ،عدالت طلب و رهایی بخش اسلام ندارد. در برنامه قبل تعریفی مختصر از کلمه سلفیه و جریان فکری به نام سلفی در تاریخ اسلام کردیم تا بهتر جریان سلفی گری و جریانهای تکفیری و نسبت آنها با یکدیگر شناخته شود. از احمد بن حنبل به عنوان سرسلسله جریان سلفی گری نامبرده می شود.
احمد بن حنبل یکی از فقهای اهل سنت است که مذهبی نیز به نام او شکل گرفته است. اهل سنت به چهار شاخه اصلی حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی تقسیم میشوند که به مرور زمان برخی از این شاخه ها به دهها زیرشاخه تقسیم شده و هر کدام برای خود به مسلکی جداگانه با عقایدی خاص تبدیل شده اند. پیش از آنکه وارد مبحث اعتقادات احمد بن حنبل به عنوان یکی از چهار فقیه بزرگ اهل سنت و نسبت او با جریان سلفی و زیر شاخه های این جریان بشویم اشاره ای کوتاه به چگونگی پیدایش گروه بندی ها و انشعابات در اسلام پس از رحلت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله وسلم ) پیامبر اسلام می کنیم.
در تاریخ صدر اسلام دو حادثه مهم رخ داده است که در وقایع بعدی، به ویژه دسته بندی درونی نظام اسلامی تأثیر بسزایی داشته است. هر دو مورد در ماه های پایانی عمر پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) واقع شده است. حادثه اول واقعه غدیرخم در هیجدهم ذیحجه سال دهم هجرت سال پایانی عمر پیامبر اسلام است. حادثه دوم ماجرای سقیفه بنی ساعده در اوایل سال یازدهم هجرت است . این دو حادثه، شباهت ها و تفاوت هایی دارند.
واقعه غدیرخم و ماجرای سقیفه بنی ساعده هر دو در اواخر حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رخ داده است. هر دو واقعه درباره مسئله جانشینی و زعامت و پیشوایی امت اسلامی پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم ) است. غدیرخم و ماجرای سقیفه بنی ساعده با مردم ارتباط پیدا کرده و آنان از طریق تأیید و بیعت، حضور خود را اعلام نموده اند. در هر دو حادثه، اصحاب پیامبرحضور داشته اند. در غدیر خم و سقیفه بنی ساعده ، محور موضوع به یکی از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) برای تصدی جانشینی برمی گردد. هر دو واقعه، مبدأ پیدایش دسته بندی مذهبی بعدی در اسلام و پیدایش دو نظام امامت و خلافت در تاریخ اسلام شده است.
به عبارتی این دو واقعه، نقطه کانونی پیدایش دو مذهب تشیع و تسنن در جهان اسلام می باشد. اما واقعه غدیر خم و ماجرای سقیفه بنی ساعده تفاوتهایی نیز با هم دارند. اجتماع غدیر به صورت عام و گسترده در راه بازگشت افراد قبایل و شهرهای اسلامی از سفر حج (حجة الوداع) که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز حضور داشته برگزار گردید، در حالی که اجتماع سقیفه ابتدا از سوی انصار برپا شد و سپس چند تن از مهاجران در آن اجتماع حضور یافتند; بنابراین اجتماع سقیفه رنگ قبیله ای داشت و مجمعی عام نبود.
زمان واقعه غدیر و ابلاغ موضوع به پیروان، در راه یکی از مراسم باشکوه مذهبی مسلمانان، یعنی سفر حج بوده است، در حالی که اجتماع سقیفه در اندوهناک ترین شرایط، یعنی زمان درگذشت پیامبر بزرگ اسلام(صلی الله علیه وآله) که مردم و به ویژه بنی هاشم بر بالین پیامبر و در حزن و اندوه بودند، واقع شد. در غدیر، مسئله ولایت و جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) با معیارهای دینی و با ابلاغ خدا به رسول، به مردم اعلام شد و موجب اکمال دین و اتمام نعمت و یأس کفار گردید، واقعه غدیر بسیار شفاف و با سخنرانی پیامبر و معرفی جانشین مورد نظر (حضرت علی(علیه السلام)) به جمع حاضر و سپس اعلام وصایت او انجام گرفت و مردمِ حاضر آشکارا شنیدند و تبریک گفتند و قرار شد به غایبان هم برسانند، اما اجتماع سقیفه، عجولانه، مخفیانه و با پیش دستی انصار برای تعیین زمام دار از میان خود، برگزار گردید، در حالی که کاندیداهای مورد نظر نیز به وضوح مشخص نبود. با رسیدن سه تن از مهاجران، اختلاف شدید شد و گفت و گوهای بعدی و اختلاف میان انصار موجب انتخاب خلیفه گردید. روز بعد، خلیفه را به مسجد آورده و از مردم خواستند بر کار انجام شده بیعت نمایند، حال آن که گروه بسیاری از مسلمانان که در مدینه بودند در اجتماع سقیفه حضور نداشتند.
در مجموع، غدیر در ماه ذیحجة الحرام (ماه حرام) ایام صلح و صفا، ماه ازدحام و فراخوانی عمومی مسلمانان، در پایان یک سفر معنوی در بازگشت از بیت الله الحرام و حرم امن الهی و پس از لبیکی همگانی به الله تعالی، در گستره صحرایی باز که رنگ تعلق گروهی خاص نداشت، و توسط حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) که رسول خدا بود و به قوم و قبیله ای خاص تعلق نداشت، بلکه پیامبرِ رحمت برای جهانیان (و ما ارسلناک الاّ رحمة للعالمین) و اسوه حسنه ای برای انسان ها بود، در پی آیه ابلاغ از جانب خدای متعال و با گزینش برترین فرد (در ایمان و عمل، تقوا، جهاد، خدمت به اسلام، علوم و معارف دینی و دیگر فضایل) و در شادباش های مردم به او صورت گرفت. اما سقیفه، بدون فراخوانی عمومی، خالی از قصد ابلاغ رسالت الهی، در فضای محدود سایبان (سقیفه) قبیله ای و با نادیده انگاری وصایای پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) رخ داد.
بحث درباره واقعه غدیر خم و ماجرای سقیفه بنی ساعده و بررسی ادله اهل شیعه و اهل سنت برنامه مستقل دیگری را می طلبد. در اینجا هدف این بود که اشاره کوتاهی به چگونگی انشعاب در مسلمانان پس از رحلت پیامبر اسلام بشود. حضرت علی علیه السلام پس از واقعه بنی سقیفه که از جایگاه خلافت و رهبری امت اسلامی کنار زده شد از دست زدن به اقدامات تفرقه جویانه امتناع ورزید و تمام تلاش خود را مصروف حفظ وحدت میان مسلمانان کرد.
علی علیه السلام خلافت را حق خود می دانست. امّا حفظ دین و صیانت از اصل اسلام و اتّحاد و یکپارچگی و وحدت مسلمانان را بر حقوق خود ترجیح داد. امام علی علیه السلام اگر در پی خلافت بود، برای آن بود که سنّت رسول خدا را بر پای دارد و عدالت را استمرار بخشد و از حقوق مردمی که در دفاع از خود، ناتوان و مستضعف بودند، پاسداری کند. زیرا از دیدگاه اسلام، حکومت عامل تحقق و ضامن حفظ آنها شمرده می شد، در تفکر و سیره علوی، حرمت دین، پرهیز از تفرقه و وحدت مسلمانان از هر چیز مهم تر است، چنان که امام، خود می فرماید:
«می دانید که من از دیگران به خلافت سزاوارترم. به خدا سوگند، به آنچه کردید،گردن می نهم، هر چند که مرزهای مسلمانان ایمن باشد و به کسی جز من ستمی نرسد. من خود این ستم را می پذیرم و اجر این گذشت و فضیلتش را چشم می دارم و زر و زیوری را که به آن چشم دوخته اید، دیده نمی گمارم»
امام علی علیه السلام ، انسانی آگاه و وظیفه شناس بود که حفظ اساس اسلام را بر همه چیز مقدم می دانست و چنان که وظیفه خود را جنگ می دانست، می جنگید و اگر وظیفه را صبر و سکوت می دید، زیباترین جامه سکوت را بر تن می کرد. برای حفظ این وحدت بود که وقتی فاطمه علیهاالسلام او را به قیام و نهضت برای ستاندن حقوق خود دعوت کرد، چون صدای مؤذّن به بانگ «أشهد أنّ محمّد رسول اللّه » بلند شد، امام به همسر خود فرمود: «آیا دوست داری که این صدا در روی زمین خاموش شود؟».
فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر اسلام گفت: «هرگز!». امام فرمود: «پس راه همین است که من پیش گرفته ام» حضرت علی پس از گذشت 25 سال از رحلت پیامبر و قتل عثمان خلیفه سوم وقتی مردم و اصحاب پیامبر به در خانه اش برای بیعت آمدند، در ابتدا از پذیرش حکومت سر باز زد و با معرفی روش حکومتی خود به آنان اعلام کرد که تحمل حکومت عادلانه وی را نخواهند داشت، پس به سراغ دیگری بروند با این همه، مردم از او روگردان نشدند و با اصرار و پافشاری خواستار پذیرش خلافت توسط وی بودند و در این حال حجت بر امام(ع) تمام شد و وظیفه خود را در پذیرش حکومت دید و فرمود: «به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید قسم، که اگر جمعیت حاضر نبود که حجت را بر من تمام کرد و نبود عهد و مسؤولیتی که خدا از عالمان گرفته که در برابر شکمبارگی ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را بر پشتش می انداختم و آخر آن را با جام آغازش سیراب می کردم.»
سیره حضرت علی علیه السلام توسط فرزندان او و علمای شیعه حفظ وحدت اسلامی و زنده نگه داشتن معارف اسلام ناب محمدی است. این خلاصه درباره چگونگی انشعاب در دین اسلام و سیره حضرت علی علیه السلام و اهل بیت پیامبر اسلام برای زنده نگه داشتن اسلام ناب محمدی و جلوگیری از هر گونه اقدامی بوده است که می توانسته موجب ضربه به اصل اسلام بشود. در میان شیعیان بوده اند کسانی که رفتارشان موجب تحریک احساسات اهل سنت شده است ولی اکثریت علمای برجسته شیعه در طول تاریخ تاکید بر وحدت و گفتگو در یک فضای آرام و علمی درباره اختلافات میان شیعیان و سنیها بوده است. در میان اهل سنت نیز علمای بزرگ و شاخص بر وحدت شیعه و سنی تاکید داشته اند. این مجموعه برنامه درباره شناخت جریانهای تکفیری و ریشه های آن در تاریخ اسلام است. از آنجا که این جریانها یکی از محورهای اصلی تبلیغاتشان تکفیر شیعیان است اشاره ای کوتاه به چگونگی انشعاب در میان مسلمانان و سیره حضرت علی علیه السلام در این باره لازم بود.