
نوزادى كه جهان را نو كرد
عصر شیعه ـ از ديرباز مقدسترين سرزمين نزد عرب سرزمين مكه و مقدسترين مكانهاى آن سرزمين بيت العتيق و مقدس ترين حريم، بيت كعبه بود. با آنكه در آن روزگار مردم اين سرزمين در منتهاى گمراهى به سر مى بردند و در كارهاى زشت و پليد از هم پيشى مىگرفتند، در اين مكان جز با سرتراشيده و بدن پاك و غسل كرده طواف نمىكردند. از زمانى كه ابراهيم پايه اين خانه را بالا آورد، قرنها مىگذشت. عرب هيچ چيز را، هرچند در نظرش مقدس بود، مانند اين خانه نمىدانست تا آنجا كه در نهانى و در خاطر خود كه شنوا و مراقبى نبود، نام آن را جز با تعظيم و تقديس متذكر نمىشد. براى انجام كارهاى مهم در كنار بيت و در جوار پرده هاى كعبه تصميم مىگرفت، گويا مىخواست خانه و پرده را برخلوص نيت و تصميم صادقانه خود گواه گيرد. كار و عهدى كه در آن مكان انجام مىشد، داراى قدس و معنويت مىگرديد.
پس مجاورت كعبه موجب اين گونه قدس و حرمت و مقام تعظيم بود. كعبه نزد عرب اين پايه و مقام را داشت و از اين جهت عوام و خواص را فرقى نبود. عرب به هر چيزى از نظر ماوراى ظاهر مىنگريست و متوجه معنى و واقع بود، هر پيشامدى را پيش از مبانى ظاهر، بر معانى واقع و پيش از ظواهر بر حقايق حمل مىكرد؛ بدين جهت اگر براى ابيطالب تهيدست كارى در جوار حرم و كعبه انجام مىشد، در نظر آن مردم احترامى به سزا داشت؛ زيرا چنين كارى از جهت برترين جوار و در مقدس ترين مكان، برترين شرف را مىيافت؛ چه رسد به اينكه پيشامدى چنين بهطور تصادف و بدون سابقه پيش مىآيد؛ اين پيشامد لطف و كرامتى از جانب خداوند بود كه فرزند عبدالمطلب را با آن گرامى داشت و شرافتى بخشيد كه در زمان گذشته و آينده هيچكس را كم و بيش به چنين كرامتى سرفراز ننموده است. آن شب، شبى بىمانند بود، اخترانش آنگونه كه بردنيا نور افشاند و چشمك زد، ديگر تكرار نشد؛ چه، اوضاع و امثال تكرار نمىشود. پس از آن نورى درخشان تر از نور اختران از پشت پرده ظلمت رخ نشان داد، سپس بالا آمد و چون روى خورشيد اطراف آفاق را روشن ساخت و نور حيات بخشيد. آن روى نوربخش را اگر در مبانى درخشان و دلربا مانندى باشد، از جهت معانى خيرهكننده و قادر، كم مانند بلكه بىمانند است.
اگر بتوانى رشته هاى درهم بافته زمان را بگسلى و از ميان آن سر به درآرى و به عكس امواج آن به سوى گذشته شنا كنى، دختر اسد، فاطمه را مىديدى كه براى تبرك بهسوى خانه خدا مىشتابد؛ زيرا مزاياى اخلاقى و روحى خاندان بزرگش در وى جمع و قلبش مانند آنان پاك بود. پس از آن مىديدى كه به سوى كعبه روى آورده و بارها اطراف آن طواف مىكند، در هنگام طواف گاهى پرده را مسح مىكند، گاهى مىبوسد و چيزى نمىگذرد كه مىنگرى پاهايش سست شده، نزديك است از پاى درآيد. در ابتدا اهميت نمىدهد و مىكوشد تا خود را سرپا نگاه دارد، برخلاف اين تحمل و چابكى، نزديك است از پاى درآيد. ناچار دست به پرده كعبه مىرساند و از آن كمك مىجويد. در اين وقت دردى را احساس مىكند كه حساب آن از خاطرش رفته بود، با زحمت خود را نگاه مىدارد، مانند كسى كه روى تپه شن سستى ايستاده پاهايش قرار نمىگيرد؛ از بيچارگى و حيرت به هر سو چشم مىگرداند. شايد در اطراف، شوهرش ابيطالب را ببيند و كمك از او جويد، او هم ديده نمىشود؛ چون پيش بينى اين پيشامد از حساب او هم بيرون بود. پس از اين اگر وى را جستجو كنى، او را نمىيابى!
چون نگران شد مبادا چشم مردمى كه در رواقها و گوشه و كنار بيت هستند او را بنگرند، ناگهان خود را بهگوشهاى كشيد و آهسته در ميان پردههاى كعبه از چشمها پنهان شد. تا اينجا مشاهدات چشم بود. اينك در مكانى هستى كه صداى او را مىشنوى؛ ولى در چشمانداز تو نيست؛ چون از پرده مقدس حجاب گرفته، فقط آثار حركت و همهمهاى مىشنوى، و نالههايى بهگوش مىرسد كه خوددارى و بردبارى آن را محدود مىدارد، و گوش به درستى نمىتواند دركش كند. نالهها سختتر مىشود، گويا از عمق درهاىاست و گوش با دقت درك مىكند، سپس صداى رقيق و بريده بريده گريهاى با اين ناله به هم آميخته، آهنگش نازك، طنينانداز، بدون شدت و ممتاز است. مانند نغمه مرغى كه اكنون چشمش تازه به شعاع فجر صادق يا اوان آن باز شده باشد. دراين موقع تعجب و هراس تو را در جاى خود متحير مىسازد. طولى نمىكشد كه دوباره فاطمه آشكار مىشود، ناتوان و رنگ پريده با اندام سست و لرزان؛ تازه مولودىرا روى دست و در آغوش گرفته است كه در ميان پرده كعبه محكم پيچيده و مىرود.
اين نوع ولادت جز براى فرزند دلبند فاطمه دختر اسد پيش نيامده است، و اين افتخار نصيب هيچ مولودى نخواهد شد. خداوند اين مولود و پدر و مادرش را با اينگونه ولادت گرامىداشت. اين كرامت نصيب نتيجه دو فرعى بود كه از مبدأ و ريشه هاشم روييده، فاطمه و ابيطالب فرعها و نوادگان آن ريشه شريف و اصل بودند.
همينكه مردم متوجه شدند، از هر سو به طرف اين بانو روى آوردند تا او را كمك و دستگيرى كنند و چشمهاى خود را به طلعت اين مولودى كه خانه خدا ميلادش و جامه كعبه پيراهنش بود، بهرهمند و سير سازند؛ مولودى كه شرافت و كرامت از دو جهت او را فرا گرفته: از يك سو وراثت خون پاك و نژاد تابناك، از جهت ديگر شرافت ميلاد. اگر مردم آن زمان مىتوانستند از زمان خود چند سالى پيشتر آيند، چنان كه تو از آن واپس ماندهاى، با چشم خود آن مولود را مىديدند كه مرگ با همين شرافت و كرامت به استقبالش مىآيد؛ زيرا وقتى او را در مىيابد كه در خانه خدا و درحال نماز است!
فاطمه دوست مىداشت كه به وسيله اين فرزند نام پدرش را زنده بدارد؛ به اين جهت او را به نامى خواند كه نام پدرش در معنا يكى و در لفظ جداست، با شوهرش درباره اين مولود گفتگو داشت گفت: «نامش حيدر است.» ابوطالب درانتخاب نام توفيق بيشتر داشت؛ زيرا فرزندش را از جهت ميلاد مانند اصل و نسب بلند پايهاش در مقامى بس عالى نگريست گفت: «بلكه على است!»
عبدالفتاح عبدالمقصود
ترجمه: آيتالله سيدمحمود طالقانى