( 4.2 امتیاز از 447 )

 

عصر شیعه ـ از ديرباز مقدسترين سرزمين نزد عرب سرزمين مكه و مقدسترين مكانهاى آن سرزمين بيت العتيق و مقدس ترين حريم، بيت كعبه بود. با آنكه در آن روزگار مردم اين سرزمين در منتهاى گمراهى به سر مى بردند و در كارهاى زشت و پليد از هم پيشى مى‏گرفتند، در اين مكان جز با سرتراشيده و بدن پاك و غسل كرده طواف نمى‏كردند. از زمانى كه ابراهيم پايه اين خانه را بالا آورد، قرنها مى‏گذشت. عرب هيچ چيز را، هرچند در نظرش مقدس بود، مانند اين خانه نمى‏دانست تا آنجا كه در نهانى و در خاطر خود كه شنوا و مراقبى نبود، نام آن را جز با تعظيم و تقديس متذكر نمى‏شد. براى انجام كارهاى مهم در كنار بيت و در جوار پرده هاى كعبه تصميم مى‏گرفت، گويا مى‏خواست خانه و پرده را برخلوص نيت و تصميم صادقانه خود گواه گيرد. كار و عهدى كه در آن مكان انجام مى‏شد، داراى قدس و معنويت مى‏گرديد.

پس مجاورت كعبه موجب اين گونه قدس و حرمت و مقام تعظيم بود. كعبه نزد عرب اين پايه و مقام را داشت و از اين جهت عوام و خواص را فرقى نبود. عرب به هر چيزى از نظر ماوراى ظاهر مى‏نگريست و متوجه معنى و واقع بود، هر پيشامدى را پيش از مبانى ظاهر، بر معانى واقع و پيش از ظواهر بر حقايق حمل مى‏كرد؛ بدين جهت اگر براى ابيطالب تهيدست كارى در جوار حرم و كعبه انجام مى‏شد، در نظر آن مردم احترامى به سزا داشت؛ زيرا چنين كارى از جهت برترين جوار و در مقدس ترين مكان، برترين شرف را مى‏يافت؛ چه رسد به اينكه پيشامدى چنين به‏طور تصادف و بدون سابقه پيش مى‏آيد؛ اين پيشامد لطف و كرامتى از جانب خداوند بود كه فرزند عبدالمطلب را با آن گرامى داشت و شرافتى بخشيد كه در زمان گذشته و آينده هيچ‏كس را كم و بيش به چنين كرامتى سرفراز ننموده است. آن شب، شبى بى‏مانند بود، اخترانش آن‏گونه كه بردنيا نور افشاند و چشمك زد، ديگر تكرار نشد؛ چه، اوضاع و امثال تكرار نمى‌شود. پس از آن نورى درخشان تر از نور اختران از پشت پرده ظلمت رخ نشان داد، سپس بالا آمد و چون روى خورشيد اطراف آفاق را روشن ساخت و نور حيات بخشيد. آن روى نوربخش را اگر در مبانى درخشان و دلربا مانندى باشد، از جهت معانى خيره‌كننده و قادر، كم مانند بلكه بى‏مانند است.

اگر بتوانى رشته هاى درهم بافته زمان را بگسلى و از ميان آن سر به درآرى و به عكس امواج آن به سوى گذشته شنا كنى، دختر اسد، فاطمه را مى‏ديدى كه براى تبرك به‏سوى خانه خدا مى‏شتابد؛ زيرا مزاياى اخلاقى و روحى خاندان بزرگش در وى جمع و قلبش مانند آنان پاك بود. پس از آن مى‏ديدى كه به سوى كعبه روى آورده و بارها اطراف آن طواف مى‏كند، در هنگام طواف گاهى پرده را مسح مى‏كند، گاهى مى‏بوسد و چيزى نمى‏گذرد كه مى‏نگرى پاهايش سست شده، نزديك است از پاى درآيد. در ابتدا اهميت نمى‏دهد و مى‏كوشد تا خود را سرپا نگاه دارد، برخلاف اين تحمل و چابكى، نزديك است از پاى درآيد. ناچار دست به پرده كعبه مى‏رساند و از آن كمك مى‏جويد. در اين وقت دردى را احساس مى‏كند كه حساب آن از خاطرش رفته بود، با زحمت خود را نگاه مى‏دارد، مانند كسى كه روى تپه شن سستى ايستاده پاهايش قرار نمى‏گيرد؛ از بيچارگى و حيرت به هر سو چشم مى‏گرداند. شايد در اطراف، شوهرش ابيطالب را ببيند و كمك از او جويد، او هم ديده نمى‏شود؛ چون پيش بينى اين پيشامد از حساب او هم بيرون بود. پس از اين اگر وى را جستجو كنى، او را نمى‏يابى!

چون نگران شد مبادا چشم مردمى كه در رواقها و گوشه و كنار بيت هستند او را بنگرند، ناگهان خود را به‏گوشه‏اى كشيد و آهسته در ميان پرده‏هاى كعبه از چشمها پنهان شد. تا اينجا مشاهدات چشم بود. اينك در مكانى هستى كه صداى او را مى‏شنوى؛ ولى در چشم‏انداز تو نيست؛ چون از پرده مقدس حجاب گرفته، فقط آثار حركت و همهمه‏اى مى‏شنوى، و ناله‏هايى به‏گوش مى‏رسد كه خوددارى و بردبارى آن را محدود مى‏دارد، و گوش به درستى نمى‏تواند دركش كند. ناله‏ها سخت‏تر مى‏شود، گويا از عمق دره‏اى‏است و گوش با دقت درك مى‏كند، سپس صداى رقيق و بريده بريده گريه‏اى با اين ناله به هم آميخته، آهنگش نازك، طنين‏انداز، بدون شدت و ممتاز است. مانند نغمه مرغى كه اكنون چشمش تازه به شعاع فجر صادق يا اوان آن باز شده باشد. دراين موقع تعجب و هراس تو را در جاى خود متحير مى‏سازد. طولى نمى‏كشد كه دوباره فاطمه آشكار مى‏شود، ناتوان و رنگ پريده با اندام سست و لرزان؛ تازه مولودى‏را روى دست و در آغوش گرفته است كه در ميان پرده كعبه محكم پيچيده و مى‏رود.

اين نوع ولادت جز براى فرزند دلبند فاطمه دختر اسد پيش نيامده است، و اين افتخار نصيب هيچ مولودى نخواهد شد. خداوند اين مولود و پدر و مادرش را با اين‏گونه ولادت گرامى‏داشت. اين كرامت نصيب نتيجه دو فرعى بود كه از مبدأ و ريشه هاشم روييده، فاطمه و ابيطالب فرعها و نوادگان آن ريشه شريف و اصل بودند.

همين‏كه مردم متوجه شدند، از هر سو به طرف اين بانو روى آوردند تا او را كمك و دستگيرى كنند و چشمهاى خود را به طلعت اين مولودى كه خانه خدا ميلادش و جامه كعبه پيراهنش بود، بهره‏مند و سير سازند؛ مولودى كه شرافت و كرامت از دو جهت او را فرا گرفته: از يك سو وراثت خون پاك و نژاد تابناك، از جهت ديگر شرافت ميلاد. اگر مردم آن زمان مى‏توانستند از زمان خود چند سالى پيشتر آيند، چنان كه تو از آن واپس مانده‏اى، با چشم خود آن مولود را مى‏ديدند كه مرگ با همين شرافت و كرامت به استقبالش مى‏آيد؛ زيرا وقتى او را در مى‏يابد كه در خانه خدا و درحال نماز است!

فاطمه دوست مى‏داشت كه به وسيله اين فرزند نام پدرش را زنده بدارد؛ به اين جهت او را به نامى خواند كه نام پدرش در معنا يكى و در لفظ جداست، با شوهرش درباره اين مولود گفتگو داشت گفت: «نامش حيدر است.» ابوطالب درانتخاب نام توفيق بيشتر داشت؛ زيرا فرزندش را از جهت ميلاد مانند اصل و نسب بلند پايه‏اش در مقامى بس عالى نگريست گفت: «بلكه على است!»

عبدالفتاح عبدالمقصود
ترجمه: آيت‏الله سيدمحمود طالقانى

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر