
نقش خاندان سعود در پيشبرد وهابيت
عصر شیعه ـ در طول تاريخ اسلام پيوسته افراد و گروه هايي بوده اند كه در فهم اسلام، گرايش به خشكي، جمود و تعصب داشته اند. اگر چه بر حسب شرايط تاريخي، اجتماعي و فرهنگي قدرت نفوذ افرادي كه چنين تمايلاتي داشته اند در نوسان بوده، اما هميشه در صحنه حضور داشته اند. آيين وهابيت با الهام گيري از انديشه هاي افرادي هم چون: بربهاري، ابن بطه عكبري و ابن تيميه به وسيله ي محمد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم هجري در نجد -يكي از شهرهاي عربستان- بنيانگذاري شد و به مدد شرايط مساعد تاريخي، طبيعي، اجتماعي و سياسي مناسب در آن زمان توانست در فراز و نشيب زمان، موجوديت خود را هم چنان حفظ كند و پس از مدتي پيروانش قدرت را در حساس ترين مكان مقدس اسلامي به دست گرفتند و به تبليغ و دعوت پرداختند. فرصت طلايي كه براي هيچ يك از گذشتگان داراي انديشه هاي شبيه عقايد او پيش نيامد. وهابيت در حال حاضر بيشتر رنگ و بوي سياسي به خود گرفته و با تشيع و انقلاب اسلامي به مقابله برخاسته است. وهابيگري با دميدن روح نفاق و تفرقه در ميان مسلمانان خدمات بسياري به استعمار در جهت چپاول و غارت منابع مسلمين و تخريب تمدن و فرهنگ تاريخي مسلمانان انجام مي دهد.
پيدايش وهابيت
سرزمين عربستان با داشتن قدمت تاريخي، مكاني است كه حضرت ابراهيم(ع) به فرمان خداوند، جايگاه و مأمن اصلي يكتاپرستي را بنيان نهاد و از آن زمان به بعد كعبه زيارتگاه خداپرستان گرديد. تا پيش از ظهور اسلام در عربستان گروه هاي مختلفي چون يهوديان، مسيحيان، زرتشتيان و بت پرستان بيشترين ادياني بودند كه در عربستان زندگي مي كردند. با بعثت پيامبر اكرم(ص) بيشتر مردم عربستان اسلام را پذيرفتند و اسلام در سراسر عربستان گسترش يافت.[1] نجد سرزمين وسيعي است واقع در عربستان[2] سرزمين مسيلمه ي كذاب[3] و موطن اصلي وهابيان است.[4] پيامبر اعظم(ص) در حديثي خطاب به سوي نجد چنين مي فرمايند: «اَلفِتنَةُ ها هُنا مِن حَيثُ يَطلَعُ قَرنُ الشَّيطانِ اَو قالَ قَرنُ الشَّمسِ؛ فتنه در اين جا، از همان سويي كه شاخ شيطان برمي آيد(خورشيد طلوع مي كند) رخ خواهد داد.»[5] با توجه به تأكيد پيامبر(ص) در اين روايت، به ايجاد فتنه در نجد، بايد دقت بيشتري را به رويدادهايي كه از اين شهر متوجه اسلام مي شود كرد. چون اگر اين فتنه تنها مربوط به زمان مسيلمه كذاب بود، پيامبر اكرم(ص) بيان مي فرمودند. اما از آن جايي كه پيامبر اكرم(ص) هيچ گاه حاضر نشدند در حق مردم نجد دعا بفرمايند مشخص مي شود كه تنها فتنه ي مسيلمه ي كذاب مورد نظر پيامبر اكرم(ص) نبوده است.[6] محمد بن عبدالوهاب در سال 1111 هجري قمري در يكي از روستاهاي نجد به دنيا آمد[7] و بر اثر مطالعه ي كتاب هاي اخبار مدعيان نبوت چون مسيلمه ي كذاب و اسود عنسي[8] و كتاب هاي ابن تيميه افكار و نظرات او در محمد بن عبدالوهاب تأثير بسياري گذاشته و راه و روش خود را بر مبناي افكار ابن تيميه قرار داد[9] و استغاثه و توسل به پيامبر اكرم(ص) را انكار كرد. استادانش كه آثار گمراهي را در او مي ديدند مردم را از او بر حذر مي داشتند و نسبت به آينده ي او بيمناك بودند.[10] او سرانجام پس از چهارسال زندگي در بصره[11]، به حريمله رفت[12] و بعد از مرگ پدرش آشكارا به انكار و مخالفت با عقايد مردم پرداخت.[13] طرح آراء محمد بن عبدالوهاب در شرايطي رخ داد كه جهان اسلام از چهارسو مورد هجوم استعمارگران بود، در چنين شرايطي كه مسلمانان بيش از هر زمان ديگري به اتحاد براي مقابله با استعمارگران روس و انگليس و فرانسه و آمريكا نياز داشتند، محمد بن عبدالوهاب مسلمانان را به دليل شفاعت خواهي و توسل و زيارت قبور اولياء الله متهم به شرك و كفر كرده و ريختن خون مسلمانان را واجب مي دانست.[14] بعد از ورود محمد بن عبدالوهاب به درعيه و بسته شدن پيمان همكاري ميان او با امير درعيه محمد بن سعود(جد آل سعود)،[15] محمد بن عبدالوهاب به پشتيباني قواي نظامي محمد بن سعود توانست دعوت خود را در سراسر نجد بگستراند و محمد بن سعود هم از رهگذر ترويج عقايد محمد بن عبدالوهاب و به اسم جهاد عليه كفار توانست تمام سرزمين نجد را تصرف كند.[16] سرانجام محمد بن عبدالوهاب در سال 1206هجري قمري در درعيه درگذشت[17] و پس از درگذشت محمد بن عبدالوهاب پسر بزرگ او، عبدالله جاي پدر را گرفت و به عنوان رهبر وهابيان در حكومت آل سعود قرار گرفت، بعد از عبدالله فرزندان او در جاي پدر قرار گرفتند و هم اكنون تعداد زيادي از نوادگان محمد بن عبدالوهاب در شهر درعيه زندگي مي كنند و به بيت«آل الشيخ» معروف اند.[18]
علل پيشرفت دعوت محمد بن عبدالوهاب
چرا محمد بن عبدالوهاب با اين كه همان عقايد ابن تيميه را تبليغ مي كرد، دعوت او خيلي زود منتشر شد و هم اكنون اين عقايد به صورت آيين رسمي در آمده اما عقايد ابن تيميه هيچ گاه چنين رشدي نكرد و حتي بعد از مدتي كوتاه به دست فراموشي سپرده شد؟ اين سؤال چند جواب دارد كه علل انتشار آراء محمد- بن عبدالوهاب را بيان مي كند و مهم ترين آن ها عبارتند از: مردم نجد به دليل قرار گرفتن در منطقه ي صعب العبور نجد كه توسط بيابان هاي اطراف محاصره شده بود، امكان ارتباط با خارج براي آنان بسيار دشوار بود،[19] بنابراين علماء و دانشمندان به اين منطقه كمتر رفت و آمد مي كردند و بالطبع مردم از سطح علمي و فرهنگي پاييني برخوردار بودند و هيچ گاه شاهد مناظرات و مناقشات مذهبي نبودند. اين در حالي است كه مردم دمشق در زمان ابن تيميه بارها شاهد مناقشات مذهبي بودند و به دليل اين كه دمشق در آن زمان، يكي از مراكز علمي بزرگ جهان بود علماء و دانشمندان بسياري به آن جا رفت و آمد مي كردند و مردم دمشق همانند مردم نجد كه دور از علم بودند خالي الذهن از مناقشات مذهبي نبودند.[20] از ديگر علل پيشرفت دعوت محمد بن عبدالوهاب مي توان به اتحاد او با امير درعيه(محمد بن سعود) اشاره كرد، پس از اتحاد محمد با امير درعيه، او با پشتيباني قواي قهريه و پشتوانه ي مالي آل سعود و توسل به زور توانست وهابيت را در سراسر نجد گسترش دهد.[21] البته علاوه برنقش آل سعود در انتشار وهابيت نبايد از نقش استعمار در انتشار و پيشبرد وهابيت در عربستان غافل شد،[22] زيرا جرقه ي اصلي تشكيل فرقه ي وهابيت توسط مستر همفر جاسوس انگليسي در محمد بن عبدالوهاب به وجود آمد[23] و پس از آن نيز پيوسته تا كنون استعمارگران پشتيبان امراي وهابي عربستان هستند.[24]
ريشه يابي عقايد(محمد بن عبدالوهاب) وهابيها
از جمله عناوين و القابي كه وهابيان براي خود انتخاب كرده و بر آن مفتخرند، عنوان «سلفيه» است و پيوسته سعي دارند نام خود را به سلفيه تغيير دهند.[25] وهابيان مي گويند: «بهترين عصر، عصر سلف صالح است، عصري كه به پيامبر اكرم(ص) و نزول وحي نزديك تر است چون مسلمانان صدر اسلام سنت پيامبر اكرم(ص) و قرآن كريم را بهتر درك مي كردند، لذا فهم آنان براي ما حجت است.»[26] به اين دليل وهابيان سعي مي كنند خود را منتسب به سلفيه كنند تا مردم تصور نكنند افكار و انديشه هاي آنان تنها از محمد بن عبدالوهاب و ابتكار او سرچشمه گرفته است.[27]
محمد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم هجري قمري، مذهب وهابيت را كه ادعا مي كرد همان عقايد سلف صالح است را بنيانگذاري كرد و با احياي روح خشونت و تعصب راه حقيقت يابي را بست.[28] طرفداران سلفيه در عصر حاضر هر آن چه را كه به نحوي آنان را به تكنولوژي و عصر حاضر متصل كند بر خود تحريم كرده اند.[29] حسن بن علي بن خلف ابومحمد بربهاري، از علماء حنبليان بغداد در سال 233 هجري قمري در بغداد متولد شد.[30] او يكي از طرفداران سرسخت آراء احمد بن حنبل و پشتيبان آراء و عقايد سلف بود،[31] از جمله عقايد او مي توان به: اعتقاد به رؤيت خداوند در قيامت با چشم، نسبت كفر به شيعيان، منع شيعيان از زيارت قبور امامان معصوم(ع) [32] و نوحه خواني و مرثيه خواني بر امام حسين(ع) را منع مي كرد و دستور مي داد تا نوحه گران را به قتل برسانند.[33] او معتقد بود كه پيامبر اكرم(ص) در آخرت از گناهكاران شفاعت مي كند نه در دنيا.[34] از ابن بطه عكبري به عنوان ادامه دهنده ي افكار بربهاري ياد شده است.[35] او نيز يكي از مخالفان سرسخت شيعيان و از طرفداران روش سلفيه بود، او تفكر و آراء احمد بن حنبل را بسيار متعصبانه مطرح مي كرد و در دفاع از ابوبكر، عمر، عثمان، معاويه بسياري مي كوشيد و شيعيان را تكفير كرده و خون شان را حلال مي دانست.[36] وي سفر به قصد زيارت پيامبر اكرم(ص) را حرام مي دانست و طلب شفاعت از پيامبر اكرم(ص) را انكار مي كرد.[37] يكي ديگر از اشخاصي كه محمد بن عبدالوهاب عقايدش را از او گرفت احمد بن عبدالحليم معروف به ابن تيميه بود كه در قرن 7 و 8 هجري قمري مي زيست.[38] ابن تيميه نيز همانند بربهاري و ابن بطه با مخالفانش به ويژه شيعيان با سلاح اتهام برخورد مي كرد.[39] او متكلمان را اهل بدعت مي دانست و معتقد بود كه در فهم آيات و احاديث بايد از سلفيه پيروي كرد، او طلب شفاعت و استغاثه را از ارواح اولياء الله و زيارت قبور اولياء الله حرام مي دانست.[40] محمد بن عبدالوهاب عقايد خود را به طور عمده از ابن تيميه گرفت كه ابن تيميه نيز عقايدش ريشه در عقايد سلفيه و بربهاري و ابن بطه عكبري داشت. محمد بن عبدالوهاب چيزي به عقايد ابن تيميه نيفزود، اما نسبت به ابن تيميه از شدت عمل بيشتري برخوردار بود و نظرات ابن تيميه را كه در زمان خودش، در حدّ يك نظريه باقي مانده بود به مرحله ي عمل درآورد و در اين حيطه بود كه دچار افراط گرايي هاي شديدي شد.[41] وهابيان نوشيدن قهوه[42] گذاشتن پرده بر روي قبر پيامبر اكرم(ص) و... را بدعت و حرام دانسته و مرتكبين به اين اعمال را مشرك و مستحق توبيخ مي دانند.[43] وهابيان امور جديدي كه در صدر اسلام وجود نداشته چون تلفن، تلويزيون، راديو و... را بدعت و حرام مي دانند.[44] به راستي در پس پرده ي اين كارها جز عقب نگه داشتن مسلمانان از رسيدن به ابتكارات و دستيابي به علوم جديد چيز ديگري مي تواند باشد و آيا اسلام واقعي كه وهابيان ادعا مي كنند تنها آن ها، آن را دريافته اند، همين است كه نسبت به علوم جديد سكوت كند و حكم به حرمت اموري دهد كه منجر به شرك و كفر نمي شود!؟
عقايد وهابي ها
وهابيان مسلمانان را به بهانه هاي واهي تكفير كرده و ريختن خون آنان را واجب مي دانند و در مقابل با دشمنان اسلام از در سازش و مدارا وارد مي شوند.[45] از ديدگاه وهابيان توحيد بر دو نوع است: توحيد الوهيت و توحيد ربوبيت و تمام فرق اسلامي نسبت به توحيد الوهيت جاهل هستند چون توحيد الوهيت عبارت است از: پرستيدن خداوند به تنهايي[46] در حالي كه فرقه هاي اسلامي با توسل و استغاثه به غير خدا و شفيع قرار دادن يكي از اولياء و انبياء، غير خدا را در جاي خداوند قرار داده و پرستش مي كنند و اين موجب شرك و كفر است.[47] وهابيان خداوند سبحان را به خلق تشبيه كرده و او را داراي اعضاء و جوارح مي دانند و براي اثبات ادعاي خود آياتي از قرآن كريم را كه دلالت بر صفات خبريه خداوند دارد، تأويل نكرده و بنابر ظاهر آيات به رأي خود آن را تفسير مي كنند.[48] از ديگر عقايد محمد بن عبدالوهاب مي توان به تأكيدي كه او بر عدم گرامي داشتن پيامبر اكرم(ص) داشت اشاره كرد.[49] محمد بن عبدالوهاب با انتشار عقايدش توانست طرفداراني را جذب كند كه در راه انتشار افكار و عقايدش به او كمك كردند.[50] اما او مخالفان بسياري نيز داشت كه پدر و برادرش سليمان جزء اولين كساني بودند كه با عقايد او مخالفت كردند و حتي برادرش سليمان نيز در ردّ عقايد محمد بن عبدالوهاب، كتاب الصواعق الالهيه في الرد علي الوهابيه را نوشت.[51] علاوه بر پدر و برادر محمد بن عبدالوهاب، بسياري از علماي اهل سنت نيز در ردّ افكار و عقايد محمد بن عبدالوهاب كتاب هايي نگاشته اند و شيعيان نيز در ردّ افكار محمد بن عبدالوهاب كتاب هايي نوشته اند چون كتاب منهج الرشاد لمن اراد السداد شيخ جعفر كاشف الغطاء[52](متوفي به سال 1228ه .ق) و... .
شباهت وهابيان و خوارج
وهابيان از جهات چندي با خوارج شباهت دارند: وهابيان شعار ديني خود را دعا، شفاعت و توسل جز از خدا نيست قرار داده اند[53] و همانند خوارج كه شعار خود را لاحُكم الا لله قرار داده و از سپاه حضرت علي جدا شدند.[54] خوارج مرتكبان گناهان كبيره را كافر مي دانستند و جز خود بقيه ي مسلمانان را كافر مي دانستند.[55] وهابيان نيز همانند خوارج كساني را كه عقايدي خلاف آن ها داشتند مشرك و كافر دانسته و واجب القتل مي دانستند.[56] از ديگر شبهاهت هاي خوارج با وهابيان، كوته بيني و قشري نگري آنان بود، خوارج مردماني متعصب و كوته بين بودند كه جز خود بقيه ي مردم را مشرك مي دانستند و افرادي خشن بودند[57] وهابيان نيز همين گونه كوته بين و قشري نگرند[58] و... .
وهابيت و آل سعود
محمد بن سعود اولين شخص از خاندان سعودي بود كه پيمان همكاري با محمد بن عبدالوهاب بست[59] و به مدد عقايد خشونت آميز ابن عبدالوهاب توانست بر تمام نجد و سپس بر حجاز مسلط شود.[60] محمد بن سعود كه قبل از ورود محمد بن عبدالوهاب به درعيه شيخ قبيلهي كوچك عُنيزَهَ و يكي از رؤساي جزء قبائل نجد بود، پس از پيوستن و توافق با محمد بن عبدالوهاب و پذيرش دعوت او كه به وي وعدهي فرمانروايي بر كل منطقه ميداد، رفته رفته كارش بالا گرفت، بهطوري كه در سال 1159 از هر طرف به بلاد مجاور حملهور ميشد و احشام و اموال مردم را به غارت ميبرد.سرانجام محمد به سعود در سال 1179 هجري قمري درگذشت و فرزند بزرگش عبدالعزيز جانشين پدر شد.[61] عبدالعزيز زماني كه پدرش با محمد بن عبدالوهاب عقد اتحاد مي بست او نيز با محمد بن عبدالوهاب متحد شد.[62] او كه در زمان حيات محمد بن سعود فرماندهي بخشي از سپاه پدر را به عهده داشت،[63] توانست با پشتيباني محمد بن عبدالوهاب عربستان را به تصرف خويش درآورد.[64] يكي از مهم ترين حوادث اتفاق افتاده در زمان عبدالعزيز جنگ هاي متوالي او با حاكم مكه بود كه سرانجام توانست آن جا را در سال 1220 هجري قمري، تحت فرمانروايي خويش درآورد[65] و ديگر حمله ي فرزند عبدالعزيز يعني سعود در سال 1216 هجري قمري به كربلا بود كه در آن جا فجايع سنگيني را ببار آورد[66] كه همين حمله زمينه ساز مرگ عبدالعزيز شد، زيرا فردي شيعي مذهب از اهالي شهر موصل عراق به قصد انتقام فجايع وهابيان در كربلا به درعيه آمد و با تظاهر به وهابيگري به عبدالعزيز نزديك شد. تا اين كه در ماه رجب سال 1218 هجري قمري در هنگام نماز عصر موفق شد عبدالعزيز را به انتقام فجايع سعود در كربلا به قتل برساند.[67] بعد از مرگ عبدالعزيز فرزندش سعود در سال 1218 هجري قمري به حكومت رسيد.[68] هم زمان با حكومت سعود، حكومت عثماني تصميم گرفت به دليل تصرفات آل سعود و هراس از تصرف حجاز بدست وهابيان،[69] سپاهي را از مصر براي مقابله و جنگ با وهابيان در سال 1226 هجري قمري اعزام كرد[70] و در سال 1228 هجري قمري، وهابي ها شكست خوردند. سرانجام در سال 1229 هجري قمري سعود درگذشت و فرزند سعود، عبدالله به حكومت رسيد.[71] تا اين كه سرانجام در سال 1233 هجري قمري با تصرف درعيه[72] و دستگيري عبدالله بن سعود و رهبران مذهبي وهابي ها(آل الشيخ) و تبعيد آنان به مصر، غائله ي وهابيان پايان يافت.[73] در فاصله ي سال هاي 1235 هجري قمري[74] تا سال 1300 هجري قمري[75] تعدادي از افراد خاندان آل سعود به طور مخفيانه و بسيار محدود بر درعيه حكومت كردند اما به دليل سركوبي حكومت توسط دولت عثماني، اين حكومت ها دوامي نداشتند و خيلي زود سركوب مي شدند. فاصله ي اين سال ها را كه دوران ركود و ضعف حكومت وهابي آل سعود مي نامند[76] با تصرف رياض توسط عبدالعزيز بن عبدالرحمن در سال 1319 هجري قمري[77] پايان يافت و دوران اقتدار آل سعود آغاز شد و سپس منجر به تصرف همه ي عربستان توسط دولت سعودي وهابي شد.[78] از مهم ترين وقايع زمان عبدالعزيز برقراري روابط سياسي با انگلستان بود[79] عبدالعزيز با پشتيباني انگلستان توانست جاي پاي خود را در عربستان محكم كند و بر رقبا فائق آيد.[80] يكي ديگر از اين وقايع تشكيل جمعيت اخوان التوحيد در سال 1330 هجري قمري بود[81] كه به وسيله ي اين گروه توانست نيروي محكمي براي خود بوجود آورد. البته اين گروه در عقايدشان(وهابيگري) راه افراط را در پيش گرفته و مشكلات زيادي را براي عبدالعزيز بوجود آوردند.[82] بر طبق پيماني كه در سال 1333 هجري قمري ميان انگلستان و عبدالعزيز منعقد شده بود، انگلستان متعهد شد سالانه شصت هزار ليره به آل سعود كمك كند[83] و از عبدالعزيز و فرزندانش در مقابل حمله ي هر دولت بيگانه پشتيباني نمايد و در عوض ابن سعود بر سرزمين هاي«تحت الحمايه» انگليس در عربستان حمله نكند و به دشمنان انگلستان امتيازي ندهد.[84] اين پيمان نامه با حمله ي عبدالعزيز به حجاز(يكي از هم پيمانان انگلستان) نقض گرديد[85] و از اين به بعد بود كه انگلستان خود مستقيماً وارد جنگ با آل سعود شد و توانست جلوي پيشروي هاي آل سعود را بگيرد.[86] با آغاز جنگ جهاني دوم در سال 1358 هجري قمري، علي رغم اين كه عبدالعزيز اعلام بي طرفي كرده بود، اما به دليل فشارهاي اقتصادي كه در آن زمان گريبانگير او بود و از سوي ديگر نياز آمريكا به نفت عربستان باعث شد كه عبدالعزيز به طور مخفيانه به آمريكا نفت بفروشد و اجازه ي ساخت پايگاه هوايي در ظهران را بدهد.[87] و از سال 1362 هجري قمري بود كه براي اولين بار آمريكا با عربستان روابط سياسي برقرار كرد[88] كه اين روابط روز به روز گسترده تر شد به طوري كه عبدالعزيز بيشتر نيازهاي كشورش را از طريق آمريكا برطرف مي كرد و كم كم عربستان تبديل به منطقه ي تحت نفوذ آمريكا شد.[89] عبدالعزيز به پشتوانه ي نفت توانست تغيير و تحولات بسياري در عربستان ايجاد كند و در واقع عبدالعزيز همانند پلي بود ميان حكومت به سبك قديم و حكومت جديد عربستان.[90] بعد از مرگ عبدالعزيز در سال1373 هجري قمري طبق قوانين عربستان حكومت به فرزندان عبدالعزيز مي رسد و از عبدالعزيز 39 پسر بر جاي مانده كه به ترتيب سن به حكومت مي رسند[91] و اولين فرزند عبدالعزيز كه به حكومت رسيد، سعود بود، او در مدت حكومتش براي آباد كردن عربستان بسيار تلاش كرد و از آن جمله توسعه ي مسجد النبي(ص) بود.[92] فيصل بن عبدالعزيز دومين پادشاه بعد از عبدالعزيز بود كه در سال 1384 هجري قمري حكومت را بدست گرفت[93] و از جمله اقدامات او گسترش دامنه ي قرار دادهاي نفتي با آمريكا بود[94] كه سرانجام فيصل به دليل فروش بي رويه ي نفت كه باعث بروز اختلافات داخلي در خاندان سعودي شده بود، در سال 1395 هجري قمري ترور شد.[95] از ديگر اتفاقات زمان فيصل بركناري خانواده ي آل الشيخ از رياست مذهبي بر عربستان بود و بدين ترتيب جريان مذهبي در آل سعود، بعد از فيصل به جريانات سياسي تبديل شد و همكاري اين دو خاندان پس از قريب به دويست سال خاتمه يافت.[96] بعد از فيصل، خالد بن عبدالعزيز به حكومت رسيد. يكي از رويدادهاي مهم مقارن با حكومت خالد، وقوع انقلاب اسلامي ايران بود. اين قضيه وهابيان را دچار وحشت كرد.[97] فهد بن عبدالعزيز بعد از مرگ خالد در سال 1402 هجري قمر به حكومت رسيد[98] و خود را خادم الحرمين الشريفين ناميد[99] و در لواي اين نام خيانت هاي بي شماري به مسلمانان كرد از آن جمله: سوق دادن مواضع اسلامي و عربي مردم فلسطين به سمت صلح و تسليم به اسرائيل[100] و روابط حسنه و پنهاني با اسرائيل و كشتار خونين چهارصد تن از حجاج ايراني در سال 1408 هجري قمري به دستور آمريكا و كمك به صدام در جنگ ايران و عراق اشاره كرد. بعد از مرگ فهد در سال 1426 هجري قمري ملك عبدالله برادر ناتني فهد به حكومت رسيد.[101] او نيز علي رغم ظاهر ضد آمريكايي كه دارد، اما مواردي چون كمك او به اسرائيل در جنگ اخير لبنان[102] و روابط نزديك اش با جورج بوش رئيس جمهور آمريكا، ظاهر ضد آمريكايي اش را نقض مي كند.
پيامدهاي وهابيت
با وجود تلاش علماي اسلامي براي ايجاد اتحاد بين مسلمانان در زماني كه دشمنان اسلام از هر سو بر مسلمانان احاطه پيدا كرده اند و مسلمانان بيش از هر زمان ديگري به وحدت كلمه نياز دارند[103] طرح مجدد افكار ابن تيميه توسط محمد بن عبدالوهاب در شرايط و اوضاع تاريخي بسيار نامناسبي صورت گرفت[104] در شرايطي كه استعمارگران غربي با چنگ و دندان به سوي كشورهاي مسلمان هجوم آورده بودند، فرقه اي نوظهور و متعصب، مسلمانان را بيش از پيش به جان هم انداخته و سرگرم زد و خوردهاي داخلي كرد.[105] سردمداران وهابيت هيچ گاه در پي جمع كردن مسلمانان حول محور مشترك پيامبر اكرم(ص) و قرآن كريم نبوده اند و همواره جز خيانت و كشتار از آستين آنان بيرون نمي آيد و اگر در مواردي هم مشاهده مي شود كه به ظاهر آنان در پي كمك به اسلام و مسلمين هستند، اين ظاهر كاري تا جايي است كه به منافع دول غربي و آمريكا و شريك اش اسرائيل لطمه اي وارد نشود.[106] استعمارگران با ايجاد مذاهب ساختگي در بين مسلمانان و ايجاد تفرقه بين گروه هاي مختلف مسلمان، مسلمانان را رو در روي هم قرار داده و با ايجاد تفرقه و درگيري هاي خونبار در ميان مسلمانان در پي رسيدن به اهداف استعماري شان هستند.[107] از ديگر پيامدهاي وهابيت در عربستان گسترش و بسط سلطه امپرياليسم جهاني در منطقه ي خاورميانه است.[108] عربستان سعودي، در راه حفظ استقلال خود از بيگانگان گامي برنداشته، بلكه سياست خارجي خود را بر مبناي نزديكي به قدرت هاي غربي و طرفداري از رژيم هاي غربي قرار داده اند.[109] حفظ آثار نبوت، خصوصاً آثار زندگاني پيامبر اكرم(ص) به دليل اين كه در قرآن كريم بيوت پيامبران و صالحان را داراي جايگاه و منزلت خاصي دارد و حفظ اين مكان ها و قبور به عنوان يكي از مدارك و اسناد تاريخ اسلام گواه بر اصالت و واقعيت دين اسلام است از اهميت بالايي برخوردار مي باشد.[110] تكرار اين فاجعه(تخريب آثار نبوت) در مورد اسلام، بيش از ساير اديان خطر ساز است، زيرا اسلام ديني ابدي و جاوداني است كه بايد تا روز قيامت مردم بتوانند از پرتو آن بهره گيرند، بنابراين چنين ديني همواره بايد در نظر مردم از ثبات و قطعيت كامل برخوردار باشد و حفظ آثار تاريخي اسلام يكي از راه هاي حفظ اين ثبات و قطعيت مردم در مورد پيامبر اكرم(ص) و آيين جاودانه ي اسلام است.[111] وهابيان بسياري از مكان هاي تاريخي و مذهبي را به بهانه ي شرك و كفر از ميان بردند از جمله: محل تولد پيامبر اكرم(ص) معروف به دار ابن يوسف[112] اما اين مكان مقدس و تاريخي هنگام تصرف مكه به دست وهابيان تخريب شده و به محلي براي نگهداري چهارپايان تبديل شده و... .[113] وهابيان به سركردگي آل سعود علاوه بر تخريب خانه هاي ائمه(ع) و اصحاب و مساجد بسيار، جنايات فجيعي را به بار آوردند.[114] در حملات وهابي ها به مدينه، آنان بسياري از اسناد موثق تاريخي و عكس ها را نابود كردند، آنان كتابخانه ي اسلامي تاريخي-علمي مدينه را كه يكي از گرانبهاترين كتابخانه هاي جهان بود به آتش كشيدند.[115] علاوه بر جنايات بيشمار وهابيان عليه شيعيان تبليغات بسياري از جمله چاپ كتاب ها و نشريات مذهبي و... انجام مي دهند تا چهره ي شيعه را تخريب نمايند.[116] علاوه بر ويراني هاي بي شماري كه اين فرقه به بار آوردند، آنان بسياري از مردم بيگناه را از دم تيغ گذراندند، از جمله فجايع آنان حمله به كربلا و كشتار پنج هزار تن از مردم بيگناه[117] و كشتار هفت هزار تن از مردم مدينه در سال 1344 هجري قمري به دستور عبدالعزيز اشاره كرد.[118]
وهابيت در عصر حاضر
وهابيان نخستين كه حتي استفاده از تلگراف و تلفن را حرام مي دانستند، امروزه تفاوت هاي بسياري با عقايد و افكار محمد بن عبدالوهاب دارند. اين گروه براي بقاء و استمرار خود ناچار به زندگي مدرن رو آوردند. وهابيت امروزه چهره ي سياسي به خود گرفته و تحت عنوان انتشار وهابيت و اسلام اصيل زير سلطه آمريكا قرار گرفته و در جهت پياده كردن اهداف استعماري آمريكا بر شدت دشمني خويش با انقلاب اسلامي ايران و تشيع افزوده است.[119] از خصوصيات وهابيت مدرن، ضديت با تمامي فرق اسلامي بخصوص تشيع مي باشد.[120]
پي نوشت ها:
[1] - رقيه سادات عظيمي، عربستان سعودي، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ دوم، 1375ه .ش، ص 15.
[2] - رك: شهاب الدين ابي عبدالله ياقوت بن عبدالله الحموي، معجم البلدان، ج5، ص 262.
[3] - رك: ابي الحسن علي بن ابي الكرم معروف به ابن اثير جزري، الكامل في التاريخ، تحقيق: عبدالله القاضي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1407 ه .ق، ج2، ص 201.
[4] - رك: خير الدين زركلي، الاعلام، بيروت، دار العلم للملايين، 1989ميلادي، چاپ هشتم، ج6، ص 257.
[5] - ابي عبدالله محمد بن اسماعيل بن ابراهيم بن بردزيه البخاري الجعفي، صحيح البخاري، بيروت، دار الاحياء التراث العربي، 1378 ه.ق، باب فتن، ج9، صص 67 و 68.
[6] - رك: سيد محسن امين عاملي، كشف الارتياب، بي جا، بي نا، چاپ پنجم، بي تا، ص 88.
[7] - رك: خيرالدين زركلي، الاعلام، ج6، ص 257.
[8] - رك: ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج2، ص 201.
[9] - رك: محمد هادي اميني، تاريخ مكه، ترجمه محسن آخوندي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي،1372 ه .ش، صص 197 و198.
[10] - رك: سيد محسن امين عاملي، وهابيها، ترجمه سيد ابراهيم سيد علوي، تهران، اميركبير، 1365 ه .ش، ص 3.
[11] - رك: جعفر سبحاني، وهابيت مباني فكري و كارنامه عملي، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، 1380 ه .ش، ص 36.
[12] - رك: محمد شكري آلوسي، تاريخ نجد، تحقيق: محمد بهجت الاثري، قاهره، مكتبه مدبولي، بي تا، ص 107.
[13] - رك: سيد محسن امين عاملي، وهابيها، ترجمه سيد ابراهيم سيد علوي، صص 6 و 7.
[14] - رك: جعفر سبحاني، وهابيت مباني فكري و كارنامه عملي، ص 35.
[15] - رك: حسين بن غنام، تاريخ نجد، محقق: ناصر الدين اسد، بيروت-قاهره، دار الشروق، 1415 ه .ق، چاپ چهارم، ص 81.
[16] - رك: محمود شكري آلوسي، تاريخ نجد، ص 110.
[17] - رك: عبدالله بن عبدالرحمن بن صالح آل بسام، علماء نجد خلال ثمانيه قرون، رياض، دار العاصمه، 1398 ه .ق، ج1، ص 20.
[18] - رك: سيد احمد زيني دحلان، خلاصه الكلام في بيان امراء البلد الحرام، مصر، بالطبعه الخيريه، 1305 ه .ق، ص 229.
[19] - رك: زهرا مسجد جامعي، نظري بر تاريخ وهابيت، صص 34 و 35.
[20] - رك: علي اصغر فقيهي، وهابيان، صص 130 و131.
[21] - رك: محمود شكري آلوسي، تاريخ نجد، صصص 119 و 113 و 110.
[22] - رك: مستر همفر، خاطرات مستر همفر جاسوس انگليسي در كشورهاي اسلامي، مترجم: علي كاظمي، مقدمه و تعليق: شيخ حسين لنكراني، ص 38.
[23] - رك: عزت الله دهقان، پيدايش وهابيه و عقايد وهابيان، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1367 ه .ش، صص 7 و 43.
[24] - زهرا مسجد جامعي، نظري بر تاريخ وهابيت، ص 113.
[25] - رك: علي اصغر فقيهي، شيعه شناسي، تهران، نشر مشعر، چاپ دوم، 1384 ه .ش، ج2، ص 507.
[26] - همان، ص 507.
[27] - رك: جعفر سبحاني، بحوث في الملل و النحل، قم، لجنه اداره الحوزه العلميه، چاپ سوم، 1413 ه .ق، ج1، ص 328.
[28] - رك: زهرا مسجد جامعي، نظري بر تاريخ وهابيت، تهران، صرير دانش، 1380 ه .ش، ص 13.
[29] - رك: جعفر سبحاني، بحوث في الملل و النحل، ص 330.
[30] - رك: خيرالدين زركلي، الاعلام، ج2، ص 201.
[31] - رك: محمد جواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامي، با مقدمه: كاظم مدير شانه چي، مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1372 ه .ش، چاپ دوم، ص 457.
[32] - رك: عباس نجفي فيروزجاني، بنياد فكري القاعده و وهابيت، مجله راهبرد، شماره 27، بهار 1382 ه .ش، ص 234.
[33] - رك: ابي الحسين محمد بن ابي يعلي، طبقات الحنابله، بيروت، انتشارات دار المعرفه، بي تا، ج2، صص 19 و 18.
[34] - رك: ابن اثير جزري، الكامل في التاريخ، ج8، ص 378.
[35] - رك: غلامعلي حداد عادل و ديگران، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنياد دايره المعارف اسلامي، 1376 ه .ش، ج3، ص 1.
[36] - رك: ابي الحسين محمد بن ابي يعلي، همان، ص 20.
[37] - رك: غلامعلي حداد عادل و ديگران، همان، صص 3 و2.
[38] - رك: كاظم موسوي بجنوردي، دايره المعارف بزرگ اسلامي، تهران، مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1368 ه .ش، ج3، صص 127 و 126.
[39] - رك: ابن تيميه، منهاج السنه النبويه، قاهره، مطبعه المدني، 1382 ه .ق، صص 37 و 36.
[40] - رك: حافظ وهبه، جزيره العرب في قرن العشرين، قاهره، لجنه التأليف و الترجمه و النشر، چاپ سوم،1375ه.ق، صص302و305.
[41] - رك: عباس نجفي فيروزجاني، بنياد فكري القاعده و وهابيت، ص 237.
[42] - رك: سيد احمد زيني دحلان، خلاصه الكلام في بيان امراء البلد الحرام، ص 193.
[43] - رك: محمد بن عبدالوهاب، كشف الشبهات، تعليق و ترجمه: علي احمد الصالحي، رياض، مؤسسه النور لطباعه و التجليد، ص 20.
[44] - رك: محمد ابوزهره، تاريخ المذاهب الاسلاميه، قاهره، دار الفكر العربي، بي تا، صص 212 و213.
[45] - رك: ابوالعلي تقوي، الفرقه الوهابيه في خدمه من هو، بيروت- لندن، الارشاد لطباعه و لنشر، بي تا، ص 24.
[46] - رك: عبدالرحمن بن حسن آل الشيخ، فتح المجيد(شرح كتاب التوحيد)، تحقيق محمد حامد الفقي، بيروت، دار احياء التراث العربي، چاپ هشتم، 1412 ه .ق، صص 24 و 110.
[47] - رك: همان، ص 110.
[48] - رك: سيد محسن امين عاملي، وهابيها، ترجمه سيد ابراهيم سيد علوي، صص 148 و 149.
[49] - رك: ابوالعلي تقوي، الفرقه الوهابيه في خدمه من هو، ص 24.
[50] - رك: عبدالله بن عبدالرحمن بن صالح آل بسام، علماء نجد خلال ثمانيه قرون، ج1، صص 146 و 147.
[51] - رك: علي اصغر فقيهي، وهابيان، تهران، صبا، چاپ سوم، 1366 ه .ش، ص 194.
[52] - سيد جعفر كاشف الغطاء، منهج الرشاد لمن اراد السداد، تحقيق: سيد مهدي رجائي، قم، امير، المجمع العالمي لأهل البيت(ع)، 1414 ه .ق، ص 7.
[53] - رك: سيد محسن امين عاملي، وهابيان، ترجمه سيد ابراهيم سيد علوي، ص 79.
[54] - رك: كاظم موسوي بجنوردي و ديگران، دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج2، ص 26.
[55] - رك: خيرالدين زركلي، الاعلام، ج4، ص 27.
[56] - رك: محمد بن جرير طبري، تاريخ الطبري، بيروت، دار الكتب العلميه، چاپ سوم، 1408 ه .ق، ج3، ص 109.
[57] - رك: محمد بن علي ابن اعثم كوفي، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفي هروي، مصحح: غلامرضا طباطبايي، تهران، آموزش انقلاب اسلامي، 1372 ه .ش، ص 744.
[58] - رك: جعفر سبحاني، وهابيت مباني فكري و كارنامه عملي، ص 35.
[59] - رك: ابن اثير جزري، الكامل في التاريخ، ج3، ص 218.
[60] - رك: جعفر سبحاني، وهابيت مباني فكري و كارنامه عملي، ص 35.
[61] - رك: محمود شكري آلوسي، تاريخ نجد، ص 110.
[62] - رك: علي اصغر فقيهي، وهابيان، ص 237.
[63] - رك: كاظم موسوي بجنوردي و ديگران، دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج2، ص 26.
[64] - رك: حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت، شناخت عربستان، بي جا، نشر مشعر، پاييز 1376 ه .ش، چاپ سوم، صص 36 و 35.
[65] - رك: زهرا مسجد جامعي، نظري بر تاريخ وهابيت، ص 58.
[66] - رك: عبدالجواد كليددار، تاريخ كربلا و حاير حسين(ع)، نجف، منشورات المكتبه الحيدريه، 1418 ه .ق، ص 233.
[67] - رك: عثمان بن عبدالله بن بشر، تاريخ نجد، صص 120 و 119.
[68] - رك: همان، ص 120.
[69] - رك: فؤاد حمزه، قلب جزيره العرب، رياض، مكتبه النشر الحديثه، 1352 ه .ق، ص 341.
[70] - رك: حسين مونس، اطلس تاريخ اسلام، مترجم آذر تاش آذر نوش، تهران، سازمان جغرافيايي نيروهاي مسلح، 1375 ه .ش، ص256.
[71] - رك: خيرالدين زركلي، الاعلام، ج4، ص 89 .
[72] - حسين مونس، اطلس تاريخ اسلام، ص 256.
[73] - رك: زهرا مسجد جامعي، نظري بر تاريخ وهابيت، ص 77.
[74] - رك: حافظ وهبه، جزيره العرب في قرن العشرين، ص 227.
[75] - رك: زهرا مسجد جامعي، همان، ص 85.
[76] - رك: سيد محسن امين عاملي، وهابيها، ترجمه سيد ابراهيم سيد علوي، ص 63.
[77] - رك: حافظ وهبه، همان، ص 239.
[78] - رك: كلود فوييه، نظام آل سعود، ترجمه نورالدين شيرازي، بي جا، فرانديش، 1367 ه .ش، صص 67 و 68 .
[79] - رك: حافظ وهبه، جزيره العرب في قرن العشرين، ص 243.
[80] - رك: زهرا مسجد جامعي، نظري بر تاريخ وهابيت، ص 99.
[81] - رك: كاظم موسوي بجنوردي و ديگران، دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج2، ص 30.
[82] - رك: زهر مسجد جامعي، همان، صصص 106و108 و109.
[83] - رك: كاظم موسوي بجنوردي و ديگران، همان، ص 31.
[84] - رك: سيد محسن امين عاملي، وهابيها، ترجمه سيد ابراهيم سيد علوي، ص 68؛ حافظ وهبه، جزيره العرب في قرن العشرين، ص319.
[85] - رك: فؤاد حمزه، قلب جزيره العرب، رياض، مكتبه النصر الحديثه، 1352 ه .ق، صص 381 و 383.
[86] - رك: كاظم موسوي بجنوردي و ديگران، دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج2، ص 31.
[87] - رك: ژرژ لنچافسكي، تاريخ خاورميانه،ترجمه هادي جزايري، تهران-نيويورك، اقبال با همكاري انتشارات فرانكلين، 1377 ه .ش، از ص 445 تا 447.
[88] - رك: كاظم موسوي بجنوردي و ديگران، دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج2، ص 34.
[89] - رك: ژرژ لنچافسكي، همان، از ص 449 تا 452.
[90] - ژرژ لنچافسكي، تاريخ خاورميانه، ص 453.
[91] - كلود فوييه، نظام آل سعود، ترجمه نورالدين شيرازي، بي جا، فرانديش، 1367ه .ش، ص 7 و100.
[92] - رك: علي اصغر فقيهي، وهابيان، ص 366.
[93] - رك: خيرالدين زركلي، الاعلام، ج5، ص 166.
[94] - رك: زهرا مسجد جامعي، نظري بر تاريخ وهابيت، ص 103.
[95] - رك: كاظم موسوي بجنوردي و ديگران، دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج2، ص 37.
[96] - رك: زهرا مسجد جامعي، همان، صص 104 و 105.
[97] - رك: همان، ص 104.
[98] - رك: كلود فوييه، نظام آل سعود، ص 5.
[99] - رك: ابوالعلي تقوي، الفرقه الوهابيه في خدمه من هو، صص 593 و 587.
[100] - رك: همان، ص 539.
[101] - رك: رقيه سادات عظيمي، عربستان سعودي، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ دوم 1375 ه .ش، صص 125و126.
[102] - رك: دبير سياسي مجله، هيمنه اسرائيل شكست، هفته نامه پرتو سخن، سال هفتم، شماره 340، ص1.
[103] - رك: حسين عمادزاده، جهان اسلام اسلام در جهان، تهران، مرتضوي، بي تا، صص 229 و 302.
[104] - رك: جعفر سبحاني، وهابيت مباني فكري و كارنامه عملي، ص34.
[105] - رك: جعفر سبحاني، همان، ص 34.
[106] - رك: ابوالعلي تقوي، الفرقه الوهابيه في خدمه من هو، ص 549.
[107] - رك: احمد علي خسروي، وهابيت و ريشه هاي تاريخي وهابيگري، قم، تحسين، 1380 ه .ش، صص 23 و 24.
[108] - رك: ژرژ لنچافسكي، تاريخ خاورميانه، ص 445.
[109] - رك: رقيه سادات عظيمي، عربستان سعودي، صص 112 و 113.
[110] - رك: جعفر سبحاني، آيين وهابيت، بي جا، نشر مشعر، چاپ سوم، 1375 ه .ش، صص 51 و 52 .
[111] - رك: جعفر سبحاني، وهابيت مباني فكري و كارنامه عملي، ص 151.
[112] - رك: علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق: محمد محي الدين عبدالحميد، بيروت، دار المعرفه، بي تا، ج3، ص 280.
[113] - رك: سيد محسن امين عاملي، اعيان الشيعه، تحقيق: حسن امين، بيروت، دار التعاريف للمطبوعات، چاپ پنجم، 1403 ه .ق، ج1، ص 219.
[114] - رك: ناصر السعيد، از كجا تا به كجا خاندان سعودي را بشناسيم، ترجمه ابوميثم، انتشارات مؤسسه تحقيقاتي الغدير، چاپ اول، 1360 ه .ش، ص 51.
[115] - رك: ناصر السعيد، از كجا تا به كجا خاندان سعودي را بشناسيم، ص 48.
[116] - رك: زهرا مسجد جامعي، نظري بر تاريخ وهابيت، صص 114 و 113.
[117] - رك: ميرزا ابوطالب خان اصفهاني، سفرنامه ميرزا ابوطالب خان، ص 409.
[118] - رك: ناصر السعيد، همان، صص 51 و 52.
[119] - رك: احمد علي خسروي، وهابيت و ريشه هاي تاريخي وهابيگري، صص 134 و 128.
[120] - رك: همان، ص 51.
منبع:www.basijtollab.ir