
نقدی بر قرآنشناسی مجتهد شبستری
حجتالاسلام واعظی در مقالهای به «مروری انتقادی بر قرآنشناسی مجتهد شبستری» پرداخته که بخشهایی از آن را در ادامه میخوانید.
محمد مجتهد شبستری و آراء او در خصوص فهم متن و به ویژه متن مقدس قرآن کریم طی سالهای اخیر محل بحث و نظرهای مختلفی بوده است. فصلنامه علوم انسانی کتاب نقد در شماره 74-75 خود به سراغ نقد و بررسی آراء وی رفته است. آنچه در ادامه میخوانید بخشی از مقاله « مروری انتقادی بر قرآنشناسی مجتهد شبستری» نوشته حجتالاسلام احمد واعظی است که در کتاب نقد منتشر شده است. برای مطالعه متن کامل این مقاله و سایر مقالات در این خصوص، میتوانید به این شماره کتاب نقد رجوع کنید:
آقای مجتهد شبستری مدعی است که وحی چیزی جز اعطای یک بینش ناگهانی توحیدی به رسول الله نیست که در سایه این بینش همه چیز را آیه و نمود خداوند متعال(جلجلاله) دانسته و همه افعال و امور را از وی و به سوی وی قرائت و روایت میکند، بیآنکه اِخبار و گزارههای صدق و کذببردار در کار باشد. لوازم منطقی این تقریر مانند مثال عینک سبز را باید بررسی کرد. در اینجا نیز سه فرض اصلی متصور است:
فرض نخست چنین است که صاحب چنین بینش توحیدی واقف و مطلّع است که این نوعی نگرش و دید است که به وی داده شده و بهطور کامل محتمل است که آنچه وی تجربه میکند و به نظرش میرسد واقعیت نداشته باشد. در این صورت تمام گزارههای مورد روایت وی از مشاهداتش از مقوله «به نظر رسیدن» (Seeming) است، نه «واقعبودن» (Being). بنابراین منطقاً نه برای خودش و نه برای مخاطبان و دیگرانی که میدانند وی فقط راوی مشاهدههای اینچنینی خود است، باور به محتوای آن مشاهدهها پدید نمیآید.
فرض دوم آن است که اساساً مطلع نباشد که بینش و نوع نگاه خاصی به وی داده شده است- مانند کسی که غافل است عینک سبز بر چشم دارد- و این بینش از سنخ کشف حقیقت و آشکارشدن امر پنهان نباشد، آنگونهکه در فرض سوم خواهیم گفت. در این صورت آنچه را مشاهده میکند به منزله امور واقع گزارش میکند. در این فرض به لحاظ منطقی گزارهها و روایتهای وی همگی گزارههای واقعی، معرفتبخش و صدق و کذببردار است که به علت عدم مطابقت آنچه وی میبیند و تجربه میکند- در برخی موارد- با آنچه واقع است، آن گزارهها کاذب و غیرصادق شمرده میشود و فقط در مواردی که به حسب اتفاق مشاهدات و به نظر رسیدنهای وی مطابق با واقع باشد گزارههای اِخباری صادق تلقی میشوند. به هر تقدیر در این فرض همه روایتها و گزارههای توصیفی وی صدق و کذببردار است.
فرض سوم آن است که اعطای این بینش ناگهانی و توحیدی از سنخ پردهبرداری از حقیقت باشد، نه گونهای نگریستن واقع بر خلاف آنچه هست؛ مانند اینکه اگر کسی با چشم غیرمسلح اموری را مشاهده نمیکند و وقتی عینکی خاص به چشم میزند یا به وسیله تلسکوپ مشاهده میکند اموری را میبیند که دیگران مشاهده نمیکنند و از وجود آنها بیاطلاع هستند. در این فرض گزارهها و روایتهای وی از آنچه میبیند همگی قضایایی اِخباری، معرفتبخش و صادق خواهد بود.
تقریر آقای مجتهد شبستری از وحی و این بینش ناگهانی در کنار پافشاری بر صدق و کذببردار نبودن و اِخبار از غیب و اِخبار از واقع نبودن روایتها و گزارشهای نبوی (آیات قرآنی) فقط با فرض نخست سازگار میافتد؛ زیرا در دو فرض دیگر گزارهها صدق و کذببردار خواهند بود. فرض نخست به هیچوجه ایمانساز و باورآفرین نخواهد بود. کسی که میداند سبز به نظر رسیدن همه امور و اشیا معلول پوشیدن عینکی سبز است بهطور کامل نامعقول میباشد که به سبزی همه امور باورمند شود.
اگر نمود و آیه دیدن همه امور و تفسیر توحیدی از هستی و انسان و حوادث امم گذشته ناشی از دید و بینشی باشد که از حقانیت و صدق برخوردار نبوده و بر خلاف فرض سوم پرده برگرفتن از واقعیت شمرده نمیشود؛ در این صورت این همه ایثار و جانفشانی و استقامت که در راه توحید و ایمان به وسیله پیامبر اکرم(ص) و اصحاب و مؤمنان به وی مشاهده شد چه توجیه معقول و منطقی خواهد داشت. البته گاه نگاهها و بینشهای غیرواقعی و فانتزی احساس خوشایند و آرامش معنوی در پی خواهد داشت، اما ایمانآفرین و باورساز نخواهد بود، مگر به تلقین و خودفریبی.
در مقام اثبات و اقامه دلیل بر اینکه قرآن کریم قرائت و روایت نبوی از طبیعت و انسان و تاریخ است، مجتهد شبستری به فهم خویش از برخی آیات پافشاری میکند. در یکی از مصاحبهها وی در پاسخ به این پرسش که پشتوانههای فکری نظریه قرائت نبوی از جهان چه بوده و ریشههای آن را در کدام متون اسلامی میتوان یافت، اظهار میدارند که من این را از مطالعه قرآن کریم دریافتم. در یکی از ساعات مطالعه قرآن کریم بر من آشکار شد که این قبیل آیات گزارههای اِخباری نیستند (همو، گفتوگوی احسان عابدی با مجتهد شبستری).
در جای دیگر مینویسد:
نکته بسیار مهم این است که وحی پیامبر اسلام که در قرآن از آن سخن میرود، در متن قرآن یک امر مستمر و تقریباً مدام تلقی شده است، نه وحی این آیه یا آن آیه در این زمان یا آن زمان. یکی از دلایل این مدّعی آیهای است که سه بار با عبارت واحد در قرآن تکرار شده است: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ» (کهف: 110/ فصلت: 6) مضمون آیه این است که آن وحی که به من (پیامبر اسلام(ص)) میرسد، یک حقیقت بیشتر نیست و آن این است که خدای شما خدای یکتای بیهمتاست ... ظاهراً این همان زیست جهان وحیانی است که پیامبر در آن میزیسته و در آن جهان کنشها و واکنشهای خدا و انسان را روایت میکرده است. آنطور که من از قرآن میفهمم وحی پیامبر اسلام این بوده که خداوند از طریق آیات تکوینی خود را بر او آشکار کرده بود و با او سخن میگفت، نه اینکه کلمات و جملاتی را به زبان عربی بر او وحی میکرد، ماتن قرآن پیامبر است نه خداوند(جلجلاله) (همو، ۱۹/۱/۱۳۹۳).
پیش از این گفته آمد که از منابع اصلی شناخت و معرفت در چیستی وحی و زبانیبودن آن و امر خطیری مانند کلام الاهی یا بشریبودن آیات قرآنی، مراجعه به آیات قرآنی و معرفی قرآن کریم از خود است. در این مراجعه باید تمام آیات مربوط را ملاحظه کرد که در گذشته به برخی از آنها که بر نزول قرآن کریم و قرائت آن بر نبی و کلام الاهیبودن به صراحت دلالت میکرد اشاره داشتیم. متأسفانه وی این همه آیات را نادیده گرفته و اصرار بر ماتنبودن پیامبر و نفی نزول کلام عربی بر پیامبر اکرم(ص) دارند. اینکه آیات قرآنی را یکسره روایت و قرائت نبوی بدانیم فقط یک حدس و احتمال است که آیات فراوانی به صراحت آن را نفی میکند و استدلال به امثال آیه ۱۱۰ سوره کهف هرگز دلالت بر مقصود وی ندارد. آیه شریفه دو احتمال معنایی روشن دارد:
نخست آنکه دلالت بر نفی الوهیّت از نبی و پافشاری بر وجه بشری وی داشته باشد. در ادامه اینکه خداوند متعال(جلجلاله) میفرماید: «بگو من بشری مانند شما هستم با این تفاوت که بر من وحی میشود»، بیان میکند که منحصراً خدای شما خدایی یگانه است؛ پس هیچکس حتی کسی که از نعمت نبوت و دریافت وحی برخوردار است وجه الوهیّتی ندارد؛ زیرا الوهیّت منحصر در خداوند متعال(جلجلاله) است. طبق این احتمال آیه هیچ ارتباطی با منحصر بودن مضمون وحی به الغای بینش توحیدی بر پیامبر اکرم(ص) ندارد.
احتمال دوم آن است که «إنّما الهکم» را نائب فاعل «یُوحی الیّ» بگیریم که در این صورت بر خلاف تصور وی هیچ حصری را نسبت به مفاد و مضمون وحی افاده نمیکند بلکه بیش از این دلالت ندارد که حصر الوهیت در خداوند متعال(جلجلاله) یکی از موارد و مضامین وحی شده بر پیامبر اکرم(ص) است.