
حق تعیین سرنوشت در آموزه مهدویت (1)
عصر شیعه ـ اسلام که آیین رحمت و رأفت است، از زمان تلألو خویش، از منظری الهی به انسان و سرنوشت او نگریسته و توجه ویژه ای به این امر مبذول داشته است؛ شواهد بسیار غنی در منابع قرآنی و روایی این موضوع را تأیید می کنند.
از دیدگاه اسلام، خداوند انسان را به گونه ای آفریده که انتخاب مسیر صحیح زندگی و تعیین سرنوشت و مقدرات از لحاظ سعادت و شقاوت با خود اوست؛ یعنی قدرت تشخیص و گزینش و حق گزینش به انسان داده شده است، ضمن اینکه رهنمودهایی توسط پیامبران برای انتخاب راه صحیح داده شده، ولی حق انتخاب با خود انسان است.
پس خداوند سرنوشت انسانها را از راه اختیار و اراده خود آنان معین میکند و چنین نیست که برای انسانها سرنوشتی اجباری و بدون اراده و نقش آنان، مقرر و مقدر شده باشد. در قرآن آمده است: « ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم » (رعد/ ۱۱ ) یعنی خداوند آنچه را به هر قومی مربوط است تغییر نمی دهد تا زمانی که خود آنان آن را تغییر دهند.
از سویی، تبیین جایگاه حق تعیین سرنوشت در آموزه دینی و مهدوی از موضوعات مهمی به شمار میرود که تا کنون کمتر بدان پرداخته شده است. حال در این مقاله سعی بر آن شده است که به سوالاتی در این زمینه پاسخ داده شود ؟
سوالات اصلی این پژوهش را این گونه می توان خلاصه نمود:
آیا انسان در تعیین سرنوشت خویش حق دارد یا اینکه سرنوشت او از قبل تعیین شده است و حق هیچ گونه دخالت درتعیین سرنوشت خود را ندارد ؟ خاستگاه حق تعیین سرنوشت، مبانی و شاخصه های حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش کدامند ؟ آیا نوع حکومت در زمان غیبت در تعیین سرنوشت انسانها و ظهور دولت مهدوی، نقش دارد ؟ نفش انسان در ظهور منجی موعود (عج) که تحقق وعده الهی و در واقع همان تحقق سرنوشت فطری بشر می باشد، چیست؟
مقدمه
حق تعیین سرنوشت، اصطلاح جدیدی است که ابتدا فارغ از ورود آن در حوزه حقوق بشر، در روابط بین الملل و برای طرد استعمار و سلطه خارجی مطرح شد و به عنوان حق ملتها یعنی مجموعه ای از افراد انسانی که با لحاظ شرایط جغرافیایی و سوابق مشترک تاریخی، فرهنگی و… یک ملت را تشکیل می دهند، شناخته شد. می توان گفت در منشور ملل متحد، حق تعیین سرنوشت به همین معنا در بند ۲ ماده (۱ ) بیان شده است که طبق آن یکی از اهداف سازمان ملل (توسعه روابط دوستانه بین ملتها بر اساس احترام به اصل تساوی حقوق و حق تعیین سرنوشت ملتها ) بشمار آمده است. در اعلامیه جهانی حقوق بشر که اصلی ترین سند جهانی حقوق بشر است از حق تعیین سرنوشت ذکری به میان نیامده است.
ورود این اصطلاح در اسناد حقوق بشر، نخستین بار در میثاقین: ( میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ) صورت گرفت.
بند ۱ ماده (۱) هر دو میثاق قبل از شروع به شمردن حقوق و آزادی های اساسی لازم الرعایه افراد با بیانی یکسان مقرر می دارد « همه ملتها دارای حق تعیین سر نوشت هستند که به موجب آن می توانند آزادانه وضعیت سیاسی خود را تعیین کنند و توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را آزادانه تأمین نمایند.»
اعلامیه کنفرانس جهانی بشر، سال ۱۹۹۳در ماده ۲ بخش ۱ صریحاً حق تعیین سرنوشت را جزء حقوق بشر به حساب آورده و انکار آن را به عنوان نقض حقوق بشر قلمداد کرده است. در هر یک از دو میثاق و اعلامیه وین نیز حق تعیین سرنوشت: به ملتها، مجموعه مردم نسبت داده شده است، نه به فرد فرد انسانی، و ظاهرش این است که جامعه بین المللی باید برای هر مجموعه واحد انسانی که به عنوان یک ملت شناخته می شوند، این حق را قائل شود؛ که خود بتواند نظام سیاسی خویش را برگزیند و ترتیبات توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را تعیین نماید و هیچ نیروی خارجی حق ندارد، این حق را از ملتی بگیرد و نظام سیاسی خاص را بر او تحمیل نماید.
حق تعیین سرنوشت به گونه ای دیگر نیز که بتواند قابل انتساب به افراد باشد، به بیان دیگر در تمام اسناد حقوق بشر از جمله اعلامیه حقوق بشر مطرح شده که عبارت است از: حق افراد در تعیین سرنوشت سیاسی کشور و اداره امور کشورشان. چنانچه برخی صاحبنظران از ماده ۱میثاق نیز همین معنی را استفاده کرده و گفته اند: حق تعیین سرنوشت مفهومی وسیع تر از مفهوم ساده آزادی از سلطه استعمار و تسلط خارجی دارد و گفته اند: حق تعیین سرنوشت از حق فردی شرکت در اداره امور کشور که به نحو رونوشتی در ماده ۲۱ اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است، قابل انفکاک نیست. (۱)
مفهوم دیگری که برای حق تعیین سرنوشت قابل تصور است، عبارت است از: حق هر فرد و یا نقشی که هر فرد انسانی می تواند در تعیین سرنوشت شخصی خود از لحاظ صلاح و فساد و پیشرفت و عقب ماندگی داشته باشد.
بر اساس این تعاریف از” حق تعیین سرنوشت ” وجود برخى از مقدمات به لحاظ تعیین حقوق بشر لازم است. از جمله این مقدمات شناخت نظام هستى، شناخت نیازهاى کاذب از نیازهاى واقعى و شناخت نظام مطلوب است.
پس با توجه به محدودیت توان شناخت انسان، چنین امورى براى خردمندان بدون کمک منبع وحى ممکن نیست و بنابراین تعیین حقوق بشر از جانب خودآدمى فراگیر نیست.
از طرفی تعیین حقوق جهانى، از جمله حق تعیین سرنوشت، براى بشر مبتنى بر اصولى است که فراتر از دیدگاههاى انسان مى باشد؛ زیرا آدمیان به دلیل اختلاف علایق و سلایق و آداب و رسوم نمی توانند به وحدت دست یابند. بنابراین وجود منبعى مشترک که در تعیین موارد بتوان به آن استناد کرد، در صورتى امکان دارد که فراتر از جعل و نظر آدمیان باشد.
از آنجا که در بینش توحیدى، خداوند، هستى محض و مطلق است و همه عالم وجود از او نشأت مىگیرد و عالم کون و مکان در هستى خود وابسته به او است، علم خداوند نیز به نظام هستى اتم و اکمل است و به همه ابعاد حیات آدمى و تواناییها و نیازمندیها و استعدادهاى وى وقوف دارد. بنابراین عالم به راه سعادت و مسیر کمال آدمى و قادر به هدایت وى، در این طریق است. از این رو، دین شامل دستور کار، حقوق انسان، از جمله «حق تعیین سرنوشت» و تعالیمى است که خداوند آن را به منظور هدایت و کمال آدمى نازل کرده است. (۲) بر این اساس، عمده بحث ما در این مقاله در مورد مفهوم حق تعیین سرنوشت در آموزه اسلامی و به تبع آن در آموزه مهدویت خواهد بود.
حق تعیین سرنوشت فردی
از دیدگاه اسلام، خداوند انسان را به گونه ای آفریده که انتخاب مسیر صحیح زندگی و تعیین سرنوشت و مقدرات از لحاظ سعادت و شقاوت با خود اوست، یعنی قدرت تشخیص، گزینش و حق گزینش به انسان داده شده است، ضمن اینکه رهنمودهایی توسط پیامبران برای انتخاب راه صحیح داده شده، ولی حق انتخاب با خود انسان است.
در آیات متعددی پس از بیان وظیفه پیامبر (ص) در هدایت مردم و نشان دادن راه حق بر این معنی تأکید شده که سرانجام این خود انسان است که تصمیم می گیرد حق و هدایت را بپذیرد و یا راه ضلالت را بر گزیند.
از جمله می توان به آیات زیر اشاره کرد: « فذکر انما انت مذکر٭ لست علیهم بمصیطر» (۳ ) « خلق را متذکر ساز که وظیفه تو غیر از این نیست و تو مسلط بر تبدیل کفر و ایمان آنها نیستی »
«انا انزلنا علیک الکتاب بالحق فمن اهتدی فلنفسه و من ضل فانما یضل علیها و ما انت علیهم بوکیل » (۴)« ای رسول این کتاب الهی را ما به حق برای هدایت خلق بر تو فرستادیم، اینک هر که هدایت یافت، نفع آن و هر که به گمراهی شتافت، زیان آن بر شخص اوست و تو دیگر وکیل خلق نخواهی بود.»
به همین مضمون آیات ۱۰۸ سوره یونس، ۹۱ و ۹۲ سوره نمل، ۲۰ سوره آل عمران و آیات دیگری که به این مضمون اشاره دارد.
اصل موضوع این است که از دیدگاه اسلام، انسان به عنوان موجودی به حساب می آید که دارای فکر و اندیشه و قدرت تشخیص و گزینش است و بدین لحاظ دارای کرامت و حیثیت ذاتی است و بر دیگر موجودات برتری دارد، پس بیان اعلامیه جهانی حقوق بشر در ماده (۱) که: «تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند، همه دارای عقل و وجدان می باشند… » با این نوع نگرش اسلام به انسان سازگاری دارد و این نگرش طبعاً در مورد نقش و حقوق افراد انسانی در تعیین سرنوشت جامعه خود مؤثر است.
حق تعیین سرنوشت به مفهوم مشارکت افراد ملت در تعیین سرنوشت جامعه
حق تعیین سرنوشت بدین مفهوم، امروزه مورد توجه بسیاری از صاحبنظران است که معتقدند جدا از حق جمعی یک ملت، برای تعیین نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود در برابر نیروی خارجی، آحاد افراد یک ملت نیز از این حق برخوردارند و تبیین این حق با عنوان حق مشارکت در اداره امور عمومی کشور و انتخابات و امور اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر و مواد دیگر میثاقین به خصوص میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی آمده است. بر این مبنا بند ۱ماده(۲۱) اعلامیه جهانی مقرر میدارد: « هر کس حق دارد در اداره عمومی کشور خود، خواه مستقیماً و خواه با وساطت نمایندگانی که آزادانه انتخاب شده باشند، شرکت جوید. » (۵)
حق تعیین سرنوشت از دیدگاه اسلامی
دیدگاه اسلام در مورد سرنوشت چیست؟مقصود از سرنوشت در قرآن چیست ؟ آیا انسان در تعیین سرنوشت خویش حق دارد یا اینکه سرنوشت او از قبل تعیین شده است ؟
با توجه به این پرسش از سرنوشت، سخن خدای متعال را در قرآن یادآور میشویم که میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ..» « خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملّتی را تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنها خود را تغییر دهند. » (۶)
واژهشناسی: «قَدَر»و «قَدْر» دارای معنی مختلفی چون اندازه، مقدار، اندازهگیری، تنگ گرفتن،… و بالاخره به معنای «سرنوشت» نیز آمده است. (۷) و شب قدر را هم که «لیلةالقدر» نامیده شده، بدان جهت است که در این شب سرنوشت کارها اندازهگیری و رقم میخورد. (۸) و واژة «سرنوشت» به معنای آنچه که از روز ازل برای انسان مقدّر شده است، می باشد.
در این که انسان حاکم بر سرنوشت خود و در آن مؤثر است و حتّی میتواند آن را تغییر دهد، شکی نیست و آیاتی از قرآن از جمله آیة مطرح شده دلیل بر آن است. (۹) آیه با صراحت به ما میگوید: سرنوشت و مقدّرات شما قبل از هر چیز و هرکس در دست خود شما است.(۱۰ ) شانس و طالع و اقبال و تصادف و تأثیر اوضاع فلکی و مانند اینها هیچ کدام پایه و اساس ندارد، آنچه پایه و اساس است، این است که شخص یا ملّتی خود بخواهد سربلند و سرافراز و پیروز و پیشرو باشد، و یا به عکس خودش تن به ذلّت و زبونی و شکست دهد، حتی لطف خداوند، یا مجازات او، بیمقدّمه، دامان هیچ فرد و ملّتی را نخواهد گرفت، بلکه این اراده و خواست اشخاص و ملتها، و تغییرات درونی آنهاست که آنها را مستحق لطف یا مستوجب عذاب خدا میسازد. (۱۱ )
موجود شدن مقدرات و حوادث مربوط به اشخاص به شکل تدریجى و مطابق با مقتضیات روحى و فرهنگى آنان تحقق پیدا مى کند. گرچه سرنوشت افراد در شب قدر مشخص گردیده است، لیکن به تناسب خط مشى فکرى، روحى و عملى و شرایط داخلى و خارجى آن ها است و منافاتى ندارد که حوادث در لوح محفوظ معین شده باشد، ولى با تغییر عقیده و شیوه عملى که انسان پیدا مى کند، طبق حکمت و مشیت الهى سرنوشت او نیز تغییر پیدا می کند. قرآن کریم مى فرماید : « یَمحو اللهَ ما یَشاء ویثبت وعنده ام الکتاب» « خداوند هرچه را که بخواهد محو یا تثبیت مى کند و ام الکتاب در پیش او است » (۱۲) گرچه لوح محو اثبات به دست قدرت او است، منتهاى مراتب خواست خداوند براساس قانون و حکمت است و بدون دلیل کارى انجام نمى دهد.
از سوى دیگر عوامل مؤثر در کار جهان (که مجموعاً علل و اسباب جهان را تشکیل می دهند و مظاهر قضا و قدر به شمار می روند) منحصر به امور مادی نیستند، امور معنوی نیز وجود دارند که در تغییر و تبدیل سرنوشت بشر مؤثرند.
اصولاً کارهای خیر و نیکوییها و به طور کلی گناه یا اطاعت، توبه یا پرده دری، دادگری یا بیدادگری، نیکوکاری یا بدکاری،دعا یا نفرین و همانند آنها چیزهایی هستند که در سرنوشت بشر از نظر عمر، سلامت، روزی و موفقیت مؤثر میباشند.(۱۳)
اهمیت آزادی در تعیین سرنوشت
اهمیت آزادی در آموزه های دینی در نوع نگرش نسبت به انسان ریشه دارد، یک نگاه که انسان را موجودی آزاد و انتخابگر می بیند که خود، راه خویش را برمی گزیند؛ در این نگاه، آگاهی، خردورزی و دین داری به انسان کمک می کند تا مسیر خویش را برگزیند.
در این دیدگاه از تعریف انسان، با اشاره به ویژگی آزادی و انتخابگری او، اهمیت و برتری انسان در توان گزینش، حق تعیین سرنوشت و انتخاب گری و تسلط بر خود، محیط و جامعه خود خلاصه می شود. بنابراین امتیاز انسان بر دیگر موجودات عالم طبیعت این است، که می تواند بر طبیعت مسلط باشد و شرایط طبیعی را بر وفق خواسته و نیاز خود دگرگون کند یا در برابر هجوم عوامل نامساعد طبیعی، سد و مانع بوجود آورد. (۱۴)
بر اساس چنین رویکردی، انسان از آن رو انسان است که با توجه به توان و ظرفیت خدادادی خویش آزاد باشد و خود به گزینش و انتخاب دست زند. به همین جهت، آدمی بر مبنای آزادی و انتخاب گری، مسئول و پاسخگو شمرده می شود؛ در غیر این صورت، نمی توان انسان را موجودی پاسخگو بشمار آورد. این، خود، نشان دهنده نقش بسزای آدمی در تعیین سرنوشت خود است.
در واقع، اختیار و آزادی، توانایی انسان در ساختن سرنوشت فردی و جمعی خود شمرده شده است. این ساختن به گونه ای است که آدمی بر تعیین سرنوشت خود و جامعه خویش قدرت و سلطه می یابد. (۱۵)
به هر حال، انسان موجودی است که می تواند در ساختن خود مؤثر باشد که این، همان آزادی در تعیین سرنوشت است، علاوه بر آن، می تواند در حیات و نظام اجتماعی و سیاسی خود نیز مؤثر باشد.
شاید اثر گذاری در حوزه عمومی را بتوان متأثر از آموزه های دینی بشمار آورد؛ بر این اساس انسان، موظف به دخالت در حوزه عمومی است. از این نگاه، مردم در تمام امور حکومت سهیم اند و یکی از آموزه های اساسی و مهم اسلام، توجه به امور دیگر مسلمانان است. به همین دلیل سکوت و مشارکت نکردن در امور اجتماعی مسلمانان، ناپسند بوده و در ردیف ترک مسلمانی آمده است.
روایت مشهور رسول اکرم (ص) که فرمود: « هر کس صبح سر از خواب نوشین بردارد و در اندیشه مسلمانان نباشد، مسلمان نیست »، به احساس مسئولیت فرد مسلمان نسبت به دیگران اشاره می کند. (۱۶ )
توجه به حوزه عمومی که در عصر جدید نیز بسیار مورد توجه است، در تأسیس دولت مهدوی، نقش اساسی و مهمی دارد. پس، انسانها با اقبال درونی و پذیرش باطنی و عمومی خود به سمت تأسیس دولت مهدوی حرکت می کنند و در غیر این صورت، دولت صالح، عادل و آزاد مهدوی تشکیل نخواهد شد. در همین راستا، تحقق آزادی از اهیت فراوانی برخوردار است؛ زیرا انسانها تنها در سایه آن می توانند آسانتر و سریعتر به سمت پذیرش و بر پایی دولت مهدوی حرکت کنند. در واقع، نقش و حضور آزادی در تحقق حکومت مهدوی نقش بسیار مهم و حیاتی است.
از جمله نکات مهمی که در زمینه سازی برای تأسیس حکومت مهدوی نمی توان فراموش کرد، تصریح بر این مطلب است که در جامعه استبداد زده، نیازهای واقعی حیات آدمی از یاد می رود و انسانها از شرایط استبدادی تأثیر می پذیرند و در نتیجه، خلق و خوی آنان حالتی استبدادزده به خود می گیرد. بنابراین، مقدمات از میان بردن استبداد در جامعه می تواند زمینه ساز ظهور و تأسیس دولت مهدوی بشمار آید. (۱۷ )
مبانیاسلامیحقحاکمیت مردم بر سرنوشت خویش
خدا که حاکم مطلق است، انسان را بر سرنوشت خویش حاکم گردانیده و این مقتضاى آزادى و اختیار انسان است. اما آزادى توأم با مسئولیت است. خدا از انسان مىخواهد که به اقتضاى کرامت ذاتى و مقام خلیفة اللهى آزادانه به ولایت و حاکمیت تشریعى خدا تن در دهد، که رستگارى او در گرو این انتخاب است. اما سنت الهى بر آزادى و اختیار انسان قرار گرفته است « انا هدیناه السبیل إما شاکرا و إما کفوراً » (۱۸ ) «این سنت تغییر ناپذیر است » «ان اللّه لایغیّر ما بقوم حتى یغیّروا ما بأنفسهم» (۱۹)
پس جامعه انسانى آزاد و مسئول، به اقتضاى مسئولیتش، براى نیل به کمال شایسته خویش با اراده خود از وحى و نبوت پیروى مىکند. این اعمال اراده همان حاکمیت انسان است که سرنوشتش را رقم مىزند. پس هیچ کسنمیتواند اینحق الهی را از انسانسلبکند یا درخدمتمنافعفرد یا گروهیخاصقراردهد و انسانها اینحقخداداد را از طرقیکه در اصول زیر گفته می شود، اعمال می کنند.
آن دسته از اصول و قواعد اسلامیکه میتواند زیربنای تفویض حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش از سوی خداوند و چگونگی اعمال اینحق توسط مردم درعصر غیبت قرار گیرد، عبارتند از:
1- اصلخلافت انسان
یکیاز موضوعات مهمیکهدر بحثخلقت انسان مطرح میشود مسئله خلافت انسان بر روی زمین است. از دیدگاه قرآن، انسانخلیفه و جانشینخدا در زمین و عهدهدار استقرار حاکمیت خدا و وارث نهایی زمین و حکومت در آن است.
در آیات ۳۰تا ۳۳ سوره بقره همزمان با اصل خلقت انسان خلافت او مطرح میشود. این آیات متعرض آن فرضی است که به خاطر آن، انسان به سوی دنیا پایین آمده و حقیقت خلافت در زمین و آثار و خواص آن را بیان میکند.
متفکر شهید سید محمد باقر صدر در تبیین مسئله خلافت نوع بشر بر روی زمین مقتضای اصل «جانشینی انسان در زمین» را حاکمیت سیاسی او تلقی میکند و معتقد است که اساس حکومت مردم برخویش و مشروعیت حکومت جامعه بشری با اینعنوانکه، انسان جانشین خداست، پایهریزی شده است؛ زیرا در این جانشینی تمام آنچه را که جانشینکننده در اختیار داشته به جانشین واگذار کرده است. قرآننیز بر همین اساس خلافت انسان را اساسحکومت میشمرد. بنابراین انسان میتواند بر اساس تفویضخلافت در محدوده شریعت عملکند و در جامعه و زمین، قدرتخود را اعمال نماید و در زمان غیبت امام (ع )که شخصخاصی تعیین نشده است، برای خود حاکم اصلی فقیه جامعالشرایط و- حاکمانی با اختیارات محدودتر- برگزیند . (۲۰)
2- اصلبرابریانسانها
اصلبرابریانسانها از جملهزیربنایهایمهمیاستکهدر قلمرو سیاستو حاکمیتظهور و بروز آن میتواند به اصل حاکمیت انسانها بر سرنوشتخویش منجر شود. واژه « برابری» بر تساوی یکسان انسانها تاکید میکند. انسان برای مدتها برابریخویشرا با استناد به اصول حقوق طبیعیجستجو مینموده است. ادیانالهینیز کهبر پایهفطرتانسانبنا نهادهشدهاند همگیبر اصلبرابریانسانها تاکید کردهو راههر گونهتمایز و تبعیضرا بستهاند.
در دین مقدس اسلامنیز بر اصلمساوات و برابری انسانها بهعنوان یک اصل ذاتی و فطریتاکید شده و این اصل به نخستین پایه نظام اجتماعی اسلامتبدیل شده است.
قرآنکریمدر آیه ۱۳ سوره حجرات برخلقت یکسان ابنای بشر تاکید دارد. « یاایها الناس انا خلقنکم من ذکرو انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم ان الله علیم خبیر» «ای مردم ما همه شما را از مرد و زنی آفریدیم وآنگاه شعبه های بسیار و فرق مختلف گرانیدیم تا یکدیگر را بشناسید بزرگوار (وبا افتخار) ترین شما نزد خدا با تقوا ترین مردمند وخدا از حال شما کاملا آگاهست. » (۲۱)
اندکیتوجه به مفاد اولیه این آیه نشانمیدهد که تمامیفرزندانآدم (ع) یکسان هستند و تفاوتی بینآنها نیست و اگر قبیلههای متفاوتی هم وجود دارد بهجهترنگپوست، زبانو نژادهایآنهاست. این گونهویژگی ها به جهت هماهنگیبا طبیعت استو حقو یا امتیازی را برایکسی ایجاد نمیکند و اگر امتیازی باشد بهدلیل پرهیزگاریدر نزد خداوند است نه در زندگیاجتماعی.
پیامبر اسلام(ص) نیز نفی تبعیض بین انسانها و ضرورت پای بندی آنان به برابری طبیعی که در آن هیچ گونه تفاوتی جز تقوی نمیتواند معیار تبعیض و نابرابری تلقی گردد، را به کرات اعلام کرده است. پیامبر بر برابری همه مردم در برابر حق تاکید فرموده و هرگونه تبعیضی را که بر مبنایی غیر از پرهیزگاری بنا شده باشد، انکار نموده است. چرا که انسانها، چون دندانههای شانه برابر هستند.
س مجموع این مطالب دلالت بر مشارکت تمامی انسان ها در اصل تعیین سرنوشت شان دارد.
3- اصلآزادی اراده و اختیار
در نظام خلقت تمامی موجودات جهانبه حکم نظام آفرینشاز بدو وجود تا نقطهنهاییدر مسیری که جهانآفرین برایآنها معینکردهدر حرکتند. در اینمیانتنها انسانمیتواند بهوسیلهآنچهکهبا میلو ارادهانجاممیدهد، مسیر زندگیخویشرا تغییر دادهو نقطهپایانرا بر سرنوشتخود بگذارد. این موهبتآزادی اراده و اختیار، ارزش و امتیاز انسان و مهمترینتفاوت او با سایر موجوداتاست. البتهاز آنجا کهآزادی و اختیار کاملدر عالم امر است اختیار و آزادییکهدر ایندنیا بهانسانها دادهشدهاز عالمبالا (عالمامر) به آنان افاضه شده است. (۲۲)
از دیدگاه اسلام، خداوند انسان را موجودی شریف و نمونه قرار داده و مزایایی به او بخشیده که سایر موجودات از آن محرومند . یکی از امتیازات انسانها آزادی اراده توأم با مسئولیت است که به موجب آن میتوانند سرنوشت خویش را رقم زنند و نتیجه کار خوب و بد خویشرا ببینند. (۲۳) خدا با تمام سلطه و سیطرهای که بر همه موجودات دارد، انسان را در حدود اختیاری که به او بخشیده مطلقاً ملزم به انجامکارها نساخته، بلکه به وسیله امر و نهی و ارشاد و بیان عاقبت امور، بدون سلب آزادی و استقلال وی، افعال و حرکاتانسانی را تحت انضباط در آورده است.(۲۴)
علاوه بر ایندر قرآنکریم به طور صریح تأکید شده استکه خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آنکهآن قوم خود سرنوشتشان را تغییر دهند. (۲۵) در متون اسلامی از آیه شریفه«اِنالله لا یغیرُما بقومحتی یغیروا ما بأنفسهم» اراده جمعیانسانها استنباط میشود. (۲۶) نتیجه آن که، انسان حسب نعمت آزادیی که از آن برخوردار است، مسئول سرنوشت انتخابی اش می باشد.
4- اصلشورا
اصلشورا یک اصلعقلایی است که مورد امضایشارع مقدس اسلام هم هست (۲۷ ) قرآنکریم براصل شورا و مشورت مسلمانان تاکید خاصی ورزیده است. خداوند در قرآن طبق اصل« و امر هم شوری بینهم » (۲۸) مؤمنان را به مشورت فراخوانده و نیز اصل « وشاورهم فیالامر » (۲۹) رهبری جامعه اسلامی را نیز بهشور و مشورت دعوت کرده است.
بنابراین براساساصل«شورا» شرکت مردمدر تعیین حاکم ضروری است و پس از آننیز باید جامعه در مشارکت سیاسی و مشورتدائمیبا رهبریامت، بسر برد. (۳۰) قرآنمجید یکیاز خصلتهای بارز و خاصجامعه اسلامیو با ایمانرا حرکت و عملتصمیمگیری براساس مشورت و مشارکتعمومیدر مدیریت جامعه معرفیمیکند و لذا اصل شورا براساسمبانیقرآنو سنت معصومین استوار بوده که هیچ گونهجای تردید و انکار در آننخواهد بود.
یکیاز نتایج مفید محوریت اصلشورا در نظام اسلامی پرهیز از تمرکز قدرتو رویآوردنبهمحیطاجتماعیبه منظور بهرهجوییاز استعدادهای خلاق مردمی، برای گشایش مشکلات و حل معضلاتخود آنانمیباشد. (۳۱ ) برهمین مبنا، یکی از اساسیترین پایههایاستوارینظامحکومتدر اسلام، گسترش دامنه مشورت در تمامیابعاد زندگی از جمله شئون سیاسی- اجتماعیاست. (۳۲) که در نتیجه آن، تمامی مسئولین امر و دستاندرکاران سیاسی و اداریدر نظاماسلامیشرعاًموظفند تا در تمامیشئونسیاسی- اداری در کنار مردمباشند و آنانرا کاملاً در جریانبگذارند و هموارهرأیاعتماد مردمرا پشتوانه اقدامات خود قرار دهند. و اینخود مجالدادن بهمردم استتا پیوستهدر صحنهسیاست حضور فعالداشته باشند و به نوعی سرنوشت خویش را رقم بزنند. (۳۳)
آنچه از اینخطابهایعمومیقرآنو روایاتو ارجاعامور بهمردممستفاد میشود، ایناستکهمردم در تعیین سرنوشت خویشو ادارهامور جامعه نقشتعیینکنندهای دارند.
ادامه دارد...