( 4.6 امتیاز از 2189 )

عصر شیعه ـ دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی در گفت و گوی اختصاصی با قدس

«سپاس خدایی را که ما را جزو چنگ زدگان به ولایت و سرپرستی امیرمؤمنان و امامان قرار داد» و آن روز روزی است که خنده بر چهره مردم با ایمان است و روز آراستگی است. (اقبال الاعمال / 464) در مورد جایگاه انسان کامل و اهمیت روز غدیر با دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی؛چهره ماندگار فلسفه اسلامی و استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه تهران به گفت و گو نشستیم که اکنون از نظر شما می‌گذرد.
***
*آقای دکتر! بحث ما در مورد غدیر است، اما برای ورود به بحث لازم است ابتدا در
مورد جایگاه انسان کامل توضیح دهید، اصولا شناخت انسان کامل چگونه امکان پذیر است؟
-انسان کامل همان معنی معیت را توجیه می‌کند، معیت حق تعالی یعنی چه؟ خدا به حکم قیومیتی که دارد با همه چیز است، معیت یعنی با هم بودن. وقتی حق تبارک و تعالی می‌فرماید: «هو معکم» نه تنها حق با ماست، بلکه با هر چیز دیگری هم هست. میان حق تعالی و هیچ موجودی اصلا فاصله ای وجود ندارد، برای اینکه تصور فاصله محدودیت طرفین است، یعنی در این صورت می‌توان گفت: او تا اینجا آمده و آن دیگری تا اینجا و به هم نرسیده و محدود هستند. تنها برای وجود حق نمی توان محدودیت تصور کرد، چون در این صورت حق را محدود کرده ای و اگر حق را محدود کنی، حق را ممکن کرده‌ایم و کسی که محدود و ممکن است صلاحیت الوهیت ندارد، بنابراین مرزی برای حق وجود ندارد.
مهمترین مسأله، مسأله رابطه حق تعالی با غیر خود است. رابطه خداوند با غیر خود از قبیل هیچ یک از ارتباطهایی که تاکنون شناخته‌‌ایم نیست بزرگان این معیت را معیت قیومی دانسته اند، یعنی خدا مقوم است.
وقتی حق می‌گوید «هو معکم» یعنی با هر موجود دیگری هم هست و اگر خدا نباشد هیچ موجودی تحقق ندارد. هر موجودی از وجهی خدا را نشان می‌دهد، اما تنها موجودی که تمام جهات حق را نشان می‌دهد انسان کامل است.
وقتی از انسان کامل و استعداد انسان می‌گوییم، یعنی انسان این استعداد و توانایی را دارد که به این کمال برسد که آیینه تمام نمای حق باشد. گاهی بسیاری از انسانها در اثر شرایطی که برایشان پیش می‌آید و یا خودشان برای خودشان پیش می‌آورند ممکن است آن کمالات را پیدا نکنند و ظرفیت وجودی خود را پیدا نکنند یا استعدادهایی و کمالاتی که می‌توانند به فعلیت برسند نرسیده باشند.
*چه رابطه ای بین نبوت و ولایت وجود دارد، معمولا می‌گویند حضرت ابراهیم، پیامبری بود که به مقام امامت هم رسید، آیا مقام امامت بالاتر از نبوت است؟
-معمولا اشخاص تصور می‌کنند جهان ظاهر و جهان غیب دو جهان بیرونی اند و از راست برویم به طرف ملکوت می‌رویم و از طرف چپ برویم به طرف ملک می‌رویم. از راست برویم به غیب می‌رویم، از چپ برویم به طرف ظاهر می‌رویم؛ اشتباه همینجاست که انسان غیب و شهود را در بیرون از خود می‌خواهد جست وجو کند و اشکال این است که انسان بیشتر بیرون را می‌نگرد البته باید بیرون را ببیند، اما نه به قیمت از دست دادن درون، یعنی درون بینی را نباید فدای بیرون بینی کرد و برعکس، این اشتباه است. برای اینکه انسان ظاهر و باطن با ولایت و نبوت را بفهمد بهترین راه این است که به خودش مراجعه کند، یعنی یک لحظه حضور خود را دریابد که چه حالات باطنی دارد که هیچ کجا نیست؟
این به درون رفتن برای خیلی از اشخاص سخت است حالا برای اینکه عالم غیب را بتوانید بفهمید باید به باطن خود بروید و خیلی عجیب و غریب نیست. شما همه اعضا و جوارح و بسیاری احساسات خود را و محسوسات و ادراکات حسی خود را می‌بینید، اما کسی هست که بگوید من دیدن خودم را نمی بینم!، شنیدن خودم را نمی شنوم!، اما می‌توانید دیدن خود را در محسوسات ببینید. درست است که دیدن را نمی توانیم ببینیم، اما از شما سؤال می‌کنم آیا عقل خود را می‌توانید ببینید؟ آیا می‌توانید عقل خود را در معقول ببینید؟ خیر! امر معقول دیدنی نیست، فقط معقول است و به ادراک عقلی در می‌آید. انسان کامل این دو جهت را سیر کرده و هر کدام نباشد انسان کامل نیست، 1- ولایت: سیر به درون و غیب ( جهت سوی حق است، خلق به سوی حق.) 2- نبوت: آمدن به بیرون و خلق ( جهت سوی خلق است، از حق به سوی خلق ) و هیچ نبی بدون طی کردن مقام ولایت، نبی نشد و گسترش هر نبی به اندازه سیر ولایتش است.
*پس با این وجود و با تفسیری که از نبوت و امامت داشتید، چه تفاوتی بین نبوت و امامت وجود دارد؟
- پیش از پرداختن به این موضوع باید به مسأله غیب بپردازم، می‌خواهم غیب شما را روشن کنم که گمان نکنید غیب جای سیاه و عجیبی است، غیب شما عقلت است و عقل شما غیب است و جهان عقل که جهان غیب شماست، جهان بسیار بی‌کرانی است. برای رفتن به باطن که همان ولایت است باید از درون و عقل بروید و این یک نوع صعود است.
نبی کسی است که ولایتش تمام باشد هیچ پیغمبری بدون ولایت، پیغمبر نیست. هر نبی به اندازه ولایتش، نبی است یعنی به اندازه سیر غیبی اش، هر ولی به اندازه ای که در باطن سیر کرده و مراحل غیب را طی کرده می‌تواند نبی باشد، به همین دلیل مراتب انبیا یکسان نیست. مراتب انبیا به اندازه مراتب ولایتشان است، به اندازه ای که در جهان درون غیبی سیر و صعود کرده اند و می‌توانند ما را بازگردانند. این بازگشت از غیب به ظاهر را نبوت می‌گویند. نبوت این است که از باطن سر سویدا، از مکمن غیب به جهان ظاهر می‌آید و با مردم روبه رو می‌شود و با آنها گفت و گو می‌کنند و آنها را دعوت می‌کنند. او مکمن غیب خود را یا پیامی که از غیب دارد به مردم می‌گوید پس نبوت آمدن به ظاهر است و ولایت رفتن به باطن.
*رفتن به باطن مهمتر است یا به طرف ظاهر؟
-هر دو مهم است. نبوت جهتش، سیرش و پایانش رسیدن به خلق است. درست است که از حق می‌آید، اما می‌خواهد به خلق برسد و ولایت درست از خلق حرکت می‌کند، اما می‌خواهد به حق برسد. دو سیر مختلف، اما به هم پیوسته و وابسته است.
سیر باطنی سیر به مقام غیب و ولایت است و از باطن به ظاهر آمدن نبوت است. این دو دایره صعود و نزول همان دایره هستی انسان است، انسان کامل که این دو دایره را طی کرده یعنی یک دور به دور هستی زد، به غیب رفته و از غیب به شهود آمده، اگر یکی از این دو تا نقص باشد این انسان کامل نیست. ولایت و نبوت باید هر دو با هم باشد و اگر هر دو کامل نباشد دایره هستی کامل نیست وانسان کامل نمی باشد.
*جایگاه غدیر در عرفان اسلامی و تاریخ اسلام چیست؟
-غدیر از بزرگ‌ترین روزهای عالم هستی است که در آن نبوت با امامت پیوند خورده است. انسان کامل مظهر همه صفات حق است و تمام صفات خداوند در انسان انعکاس داده شده است. بنابراین آدمی آیینه تمام نمای خداوند به روی زمین است. غدیر از برترین روزهاست که هیچ روزی را همانند آن در طول تاریخ سراغ نداریم، زیرا در آن ثمره شجره درخت کهنسال نبوت با امامت به بار می نشیند. امام علی(ع) ثمره گرانقدر درخت نبوت است که بدون این میوه، درخت نبوت بی‌ثمر می‌ماند، زیرا همه آفرینش در وجود آن حضرت جمع آمده است.
غدیر لازمه تکامل دین اسلام است. بدون اتفاق افتادن واقعه غدیر، دین ما کامل نمی‌شد، اگر ولایت علی(ع) در دل کسی نباشد به رستگاری نمی‌رسد و راه به جایی نمی‌برد. ابن عربی در حدیث خود می‌آورد که همه پیامبران در سّر و باطن خود هستند، ولی امام علی(ع) سّر و راز همه پیامبران است.
*امام علی(ع) در عرفان اسلامی و بویژه فرهنگ و ادبیات فارسی جایگاه والایی دارد، این امر ناشی از چیست؟
-تاریخ کوچک‌تر از آن است تا مقام امامت را وصف کند، تاریخ خیلی کوچک‌تر از آن است تا بتواند شخصیت بی‌کران این امام را بازگو کند، اگر هر فرد بی دین و کافری به درستی وقایع زندگی ایشان را مطالعه کند بی‌شک در حیرت فرو رفته و در تبیین شخصیت ایشان درمانده می شود.
جنبه‌های آسمانی و زمینی، دو جنبه زندگی انبیا و انسانهای الهی است و اهل بیت(ع) در جسم ظاهری‌شان به واسطه روح خود به آسمانها سرکشی داشتند. پیامبر(ص) در خصوص علم آن حضرت می‌فرمایند که من شهر علم هستم و علی(ع) درب این شهر است، پس هر کس می‌خواهد وارد شهر علم شود باید از درب آن داخل شود. بنابراین تنها با معرفت می‌توان وارد شهر علم شد، زیرا معرفت باب علم بوده و نور ولایت همیشه با نبوت همراه است.
عالم اکنون در حال انبساط است و دانشمندان فیزیک کوانتوم از میلیاردها سال نوری سخن می‌گویند ولی باید بدانند که در نبوت و ولایت زمان و مکان مطرح نیست. خداوند فوق زمان و مکان است، شب و روز ندارد و گذشته، حال و آینده برای او یکسان است، زیرا این ادعا در قرآن به روشنی آمده است.
*برخی این شبهه را مطرح می‌کنند، که چرا با اینکه نام برخی از انبیا در قرآن آمده است، نامی از ائمه بصراحت در قرآن نیامده است؟!
-علی شناسی امری تحقیقی است، خداوند در قرآن نامی از امام علی(ع) نیاورد، زیرا شناخت امام علی(ع) تحقیقی است و مردم باید با تحقیق و پژوهش آن حضرت را بشناسند.

منبع» قدس آنلایندکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی در گفت و گوی اختصاصی با قدس:

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر