
خطر خرافهگرایی مدرن احساس میشود, روشنفکران دینی از خواب بیدار شوند
عصر شیعه : استاد فلسفه و عرفان اسلامی گفت: ما منکر لوازم زندگی و آسایش بیشتر بشر نیستیم اما پیامدهای رفاهزدگی را نیز باید مدنظر قرار دهیم. مدرنیته چالشهای فراوانی را در حوزههای مختلف حتی اندیشهورزی جوامع بشری ایجاد کرده است.
«ما منکر رفاه تکنولوژیک نیستیم بهرحال اینها لوازم زندگی و آسایش بیشتر ما تلقی میشوند، اما باید بگویم پیامد این رفاه و آثار و زوائد رفاه طلبی را نیز باید مدنظر قرار دهیم، امروزه مدرنیته چالشهای فراوانی را هم در حوزه فردی، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی و حتی در حوزه اندیشه ورزی جوامع بشری برای ما ایجاد کرده است اگر بخواهیم اینها را بررسی کنیم فهرست بلندبالایی میشوند!
امروزه امواج مدرنیته ما را به جایی کشانده که یک جوان تصور نمیکند چه کسی او را آفریده است یعنی دو کلمه چیستی و کیستی را گم کرده است. انسان امروز نمیگوید من از کجا آمدهام و به کجا میخواهم بروم چرا که در فراسوی زندگی پرزرق و برق خود تأمل بر این مباحث نمیکند.
به جای بحث تحجر و خرافهگرایی، اذهانمان باید به سمت تحجر و خرافهگرایی مدرنی برود که غرب به بشر تحمیل کرده که به مراتب خطرش بیش از قشری گرایی و تحجر سنتی خودمان است.»
این مباحث بخشی از گفتوگوی ما با اسماعیل منصوری لاریجانی، استاد دانشگاه اهل بیت (ع) مجریکارشناس برنامه تلویزیونی معرفت درباره غرب و غربزدگی است که مشروح آن را در ادامه میخوانیم:
*استاد در ابتدا تلقی خود را از غربزدگی بفرمایید؟
-غربزدگی در دوران مختلف معانی خاصی پیدا کرد، متناسب با فرهنگها و سنتهای هر کشوری نیز تعریف متفاوتی یافت اما اگر مراد غربزدگی در حوزه ایران معاصر باشد باید اینگونه تعریف کنیم که انسان اصالتهای سنتی خود را در برابر غرب نادیده انگارد و بعد علاوه بر این نادیده گرفتن اصالتهای بومی و سنتی خود، واژه شیفتگی به فرهنگ غرب را نیز باید اضافه کند.
در هر دو این تعاریف به اعتقاد من تعریف کاملی از غربزدگی در داخل کشور مطرح است اما مهمتر از آن باورها و اندیشه ورزی در حوزه آموزههای غرب به عنوان تنها راه تأمین سعادت جوامع بشری است این امر محل نقد و نزاع اندیشمندان و تعارض اصلی روشنفکران دینی و غربی در همین حوزه نهفته است که چالش های فراوانی را پیش روی جامعه ما قرار داده است.
*با توجه به این تعریفی که از غربزدگی مبنی بر اندیشهورزی در حوزه آموزههای غربی فرموید علت این غربزدگی روز افزون در جامعه به ویژه از سوی عدهای روشنفکران و مسئولان را چه میدانید؟
-ببینید دنیای امروز ما با دنیای 50 سال پیش کاملاً متفاوت است ما شاهد پیشرفتهای اقتصادی، هنری، ورزشی، رفاهی و بهره مندی از منابع طبیعی جهان در مقایسه با 50 سال پیش هستیم، اینها محصول تحول اساسی در جامعه غربی است که البته با رنسانس شروع شده، عدهای میگویند که چون این تحول با نهضت رنسانس شروع شد و انسان توانست از فضای سنتی خود و باورهای گذشته فاصله بگیرد دچار تحول عظیم شد و با این محصولات عظیم و غول آسا در حوزههای مختلف فرهنگ، هنر، رفاه اجتماعی و ... دست یافت.
مدرنیته با لباسی وارونه به کشورهای جهان سوم معرفی شد و ظاهرش را نیز بسیار آراست
بنابراین جریان مدرنیته توانست یک جریان موثر در حوزه سعادت و چرخه کمال جویی انسان در ابعاد مختلف شود و این را هم به نظر بنده با لباسی وارونه به کشورهای جهان سوم معرفی کرد و ظاهرش را نیز بسیار آراست و در واقع آرام آرام زوائد و خطرات این جریان روشن شد بنابراین اگر نقدی در این زمینه داشته باشیم بحث خوبی خواهد شد.
*نکته همینجاست که این پیشرفتهای تکنولوژیک چه پیامدهای منفی میتواند برای ما به بار آورده باشد و چگونه؟
-ابتدا این را بگویم که ما منکر رفاه تکنولوژیک نیستیم بهرحال اینها لوازم زندگی و آسایش بیشتر ما تلقی میشوند پس ما منکر آنها نمیشویم اما باید بگویم پیامد این رفاه و آثار و زوائد رفاه طلبی را نیز باید مدنظر قرار دهیم، به اعتقاد من امروزه مدرنیته چالشهای فراوانی را هم در حوزه فردی، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی و حتی در حوزه اندیشه ورزی جوامع بشری برای ما ایجاد کرده است اگر بخواهیم اینها را بررسی کنیم فهرست بلندبالایی می شوند!
امروز دیگر ما مرز خانه، محله، کوچه، شهر و کشور نداریم و دیگر نمیتوانیم بگوییم چاردیواری اختیاری! چرا که چیزهایی که در منزل ماست ارتباط ما را با کل دنیا برقرار میکند همین مبایل و اینترنت و فضای مجازی را در نظر بگیریم همینها که روزی تصور میکردیم دنیای حقیقت نیست و نامش را فضای مجازی گذاشتیم اینها آرام جایگزین زندگی حقیقی ما میشود.
خود این باعث میشود انسان احساس ناامنی کند همینجا که ما صحبت میکنیم مشخص نیست چشم یا گوش سومی وجود نداشته باشد این ناخودآگاه در نهاد من اثر منفی میگذارد، ما این را تحت عنوان مدرنیته رفاه آورد اما امنیت و آسایش درونی را از بین برد، باید یاد بگیریم.
بنابراین دهکده کوچک جهانی که از جرج واشگنتن صحبتش آغاز شد تا امروز به تحقق پیوست است هر چیزی در این معادله ریاضی درست است ارتباط هرچه تنگاتنگتر باشد این دهکده تنگتر میشود چه ما خوشحال باشیم چه نباشیم!
*مدرنیته خلوت انسان را به هم زده است...
انسان یک خودی دارد که دوست دارد به حریم خود او هیچ کس نزدیک نشود، چرا که در فضای خود با خودی حقیقی اوست که هویتش تعریف میشود، اینجا بایدها و نبایدها تعریف میشود ما این را در اسلام صفات اخلاقی میگوییم، خلوت انسان با مدرنیته به قدری درحال پیشرفت است که حتی خود حقیقی انسان را هم تسخیر می کند اگر این خود تسخیر شود دیگر یک فاجعه عظیم انسانی رخ میدهد و بحران حقیقت رخ میدهد کما اینکه در خیلی جوامع این اتفاق افتاده است و آنهایی که دغدغه دینی دارند تعریفی از هویت دینی خود دارند هویت دینی ما در ارتباط با مکتب، باورها، بایدها و نبایدها و از همه مهمتر ارتباط ما با خدا تعریف می شود.
امروزه امواج مدرنیته ما را به جایی کشانده که یک جوان تصور نمیکند چه کسی او را آفریده است
حیات و زندگی همین معنا را دارد، زندگی یعنی ذات مطلق حق تعالی و عشق به ذات خدا همه فلاسفه میگویند چه فلسفه دینی و اسلامی و دیگر فلسفهها باشد . اینجا سوال پیش میآید که آیا هستی مطلق است یا وابسته؟
همه اتفاق نظر دارند که هستی وابسته است اما باید دید وابسته به کیست؟ آنکه وابسته به او هستیم ذات مطلق حق تعالی است و این را همه می گویند حتی ناتورالیست ها و توتم پرست ها چرا که در نهاد خود به حق تعالی باور دارند، خداوند در قرآن هم میگوید که با این کافران محاجه کن و به گفتمان بنشین و بگو «من خلق السموات والارض» اینها هم وقتی که به ضمیر و هویت ناخودآگاه خود مراجعه می کنند، معتقدند که خدا آنها را آفریده است.
امروزه امواج مدرنیته ما را به جایی کشانده که یک جوان تصور نمیکند چه کسی او را آفریده است یعنی دو کلمه چیستی و کیستی را گم کرده است چیستی مربوط به اشیاء است و کیستی مربوط به خود انسان است، این دو مقوله دلالت بر شی ء و انسان دارد که انسان همان خود ناخودآگاه و حقیقت ماست الان این کیستی و چیستی فراموش شده است انسان امروز نمی گوید من از کجا آمده ام و به کجا میخواهم بروم چرا که در فراسوی زندگی پرزرق و برق خود تأمل براین مباحث نمیکند.
*استاد آیا مطالعه تئوریهای علوم انسانی غرب انسان سایر جوامع را به غربزدگی کشانده است؟آیا ما میتوانیم از دستاوردهای مدرنیته استفاده کنیم اما پیامدهای منفی آن را نپذیریم؟
-علوم انسانی غرب بشر امروز را از توجه به خدا به متافیزیک سوق داده که این متافیزیک هم باز چون به قول خود غربیها به تجربه در نمیآید خبری از چیز دیگری نیست مخصوصاٌ جریان پوزیتویستها در غرب و اثبات گرایان معتقدند که هر چه به چشم میآید قابل اثبات است این تفکر به اعتقاد من در حوزههای علوم انسانی جوامع نیز رسوخ کرده و هر جا موج مدرنیته رفته، این تفکر هم تحمیل شده است.
بنابراین پاسخ به سوال دوم منفی است هر کالایی که از غرب میآید پیام و فرهنگ خاص خود را دارد شما سوار هر وسیلهای که شوید فرهنگ آن را هم با خود خواهد آورد این وسیله چه شتر باشد چه اتومبیل آخرین سیستم بنابراین ما نمیتوانیم بگوییم از محصولات غرب استفاده می کنیم اما فرهنگ و اخلاقیات خود را حفظ میکنیم این همین چیزی است که رهبر معظم انقلاب تأکید میکنند ما باید تکنولوژی را بومیسازی کنیم و تبدیل به محصول داخلی سازیم.
ما هر چه زندگیمان را پیرو سبک غربی پرزرق و برق کنیم از خود بیشتر دور میشویم
برای اینکه ارتباط اقتصاد و تکنولوژی و فرهنگ را خوب تبیین کنیم از مولا علی (ع) زمانی که خلیفه شده بودند سوال شد که چرا لباس ساده میپوشند، ایشان بیان کرد که این لباس ساده، قلب را خاضع و نفس را ذلیل میکند بنابراین مردم از ما تبعیت میکنند.
انسان بی رنگی را دوست دارد برای اینکه خود بی رنگی حقیقت رنگهاست. صبقت الله یعنی همین فرای این رنگها پس اصالت با بی رنگی است، انسان هر چه قدر سادهتر باشد مردم را بیشتر جذب خود میکند چرا که بی رنگ تر است اما هر چه زرق و برقش بیشتر باشد مردم از او بیشتر فاصله میگیرند ما هر چه زندگیمان را پیرو سبک غربی پرزرق و برق کنیم از خود بیشتر دور میشویم و خدا رحمت کند مرحوم شریعتی را با کتاب «الیناسیون یا از خودبیگانگی خود و کتاب «غربزدگی» جلال آل احمد امروز باید نمونه دیگری از این کتابها را درباره غربزدگی بنویسیم :
چون که بی رنگی اسیر رنگ شد / موسئی با موسئی در جنگ شد
روشنفکران دینی ما باید هوشیار و بیدار شوند نه اینکه در جامعه خود روشنفکرانمان هم غرب زده باشند الان مصادیق غربزدگی فرق کرده است یک حرص و ولعی به محصولات غربی ایجاد شده غافل از اینکه اینها پیام خاص خود را همراه دارد القائات فرهنگی و باورهای قلبی ما را در بر میگیرد.
روشنفکران دینی ما باید هوشیار و بیدار شوند، نه اینکه در جامعه خود روشنفکرانمان هم غربزده باشند
*این اشتباهات از ناحیه روشنفکری ما ناشی از چیست؟
- گاه این ناشی از ساده انگاری ماست اما بازهم برمیگردد به تعریفی که ابتدا کردم یک عده میگویند از محصولات غرب میتوانیم استفاده اما سنت های خود را هم میتوانیم حفظ کنیم به نظر من این یک باور غلط است، بنابراین فراتر از یک ساده انگاری یک عده شیفتگی عجیبی به غرب دارند و نمیتوانند از آن دست بردارند.
به اعتقاد من، به جای بحث تحجر و خرافهگرایی، اذهانمان باید به سمت تحجر و خرافهگرایی مدرنی برود که غرب به بشر تحمیل کرده که به مراتب خطرش بیش از قشری گرایی و تحجر سنتی خودمان است، چرا که این قشریگرایی خودمان عمق و جاذبه ای ندارد، مصادیقی را هم برای خود تعریف نکرده و فقط یک سلسله فرضیههای ذهنی است ولی الان بیشتر میبینیم که مدرنیته تابلوها و مصادیق را نصب میکند و سپس حرف می زند، این خیلی خطرناکتر است.
ما متأسفانه یک وادادگی در حوزه پژوهشهای غرب شناسی دادهایم که بدان توجه نکردهایم ولی اثراتش در زندگی فردی، اجتماعی، دانشگاهی و متون درسی ما حتی درون خودمان مشاهده می شود این غرب گرایی امروز هویت ما را هدف گرفته است یک روز می آید که ما ساز دین می زنیم ولی جز نامی نمانده است.
درست همان پیشبینی علی (ع) که فرمود: «سیأتی زمان على أمتی لا یبقى من الإسلام إلا اسمه: زمانی میرسد به امت من که از قرآن فقط رسمش و از اسلام فقط اسمش باقی میماند!» شما آیا این را در روزگار الان احساس نمیکنید؟ در همین جامعه دینی خودمان بعد از چهل سال از انقلاب اسلامی ایران و نظام جمهوری اسلامی ایران این همه رهبری دغدغه دارد و از جامعه مطالبه می کند ولی ما حقیقت را در نمییابیم و اسم اسلام را حمل میکنیم.
امروز باید حوزه و دانشگاه و روشنفکران دینی و غیردینی خودمان را تربیت کنیم مباحث رهبری را دوباره برای شناخت غرب و ایجاد یک نهضت علمی در جامعه به کار ببریم و در واقع به همان نهضت نرم افزاری که رهبری تأکید کردند، توجه نشان دهیم که مصداق اصلی در همین جامعه ما دارد.
*نکته همینجاست پس با این جریان غرب اندیش در جامعه که روبه رشد هم هست چه باید بکنیم؟
-البته نسبت به این قضیه باید احساس خطر کرد، با اینکه یک مقدار ضریب رشد باید طبیعی باشد ولی برای ما بیشتر است باید پرسشهایی را دوباره مطرح کنیم آیا ما که این تمدن و پیشرفت را در گذشته داشتهایم نباید احساس خطر کنیم؟ البته نباید با محصولات پیشرفته مخالفت کرد اما چرا نباید محصولات ما در کشورهای دیگر باشد؟ پیامبر (ص) فرمود که اگر چیزی در جایی دیدید که بدردتان می خورد در هر جای دنیا بود استفاده کنید اما «الحکمة الضاله المومن». ما باید با تدبیر و حکمت و درایت کار کنیم تا دچار بحران هویت نشویم اما در نهایت غرب نباید تصور کند که این درد فقط مخصوصا ماست این اژدها خودشان را هم خواهد بلعید اینجاست که مولوی زیبا می فرماید:
مارگیری اژدها آورده است/ بل عجب نادر شکاری کرده است
قدیمها مارگیرها مردم را برای امرار معاش خود سرگرم میکردند مولوی میگوید یک بار این مارباز مار پیدا نکرد و به جای آن یک اژدهای یخ زده آورد تبلیغ کرد و مردم جمع شدند آفتاب که بالا آمد یخ اژدها باز شد و خود مارگیر و مردم را بلعید بنابراین غرب تصور نکند که این مدرنیته ای که در بازار دیگر کشورها می گرداند دامن خودش را نمی گیرد یخش که باز شود خودش را هم می بلعد، نکته اینجاست که ما کشورهای با تمدن و اسلامی بر قله های رفیع درخشان تمدن جهانی چرا باید مفتون غرب شویم ما کوهیم و آنها یک تپه در برابر ما چیزی از تمدن ندارند اما ما اینها را نمیبینیم.
آدمی کوه است چون مفتون شود / کوه اندر ماه حیران چون شود
صدهزاران ماه و کوه حیران اوست / او چرا حیران شود و مار دوست
بنابراین این انسان بر قله رفیع همه شگفتیهای آفرینش را در اختیار داری چرا آنقدر ذوقزده و مفتون عفریته غرب شدهای؟ این یعنی از خود بیگانگی و این باعث فاصله انسان با خود می شود زمانی که انسان خود را گم کند خدا را هم گم کرده است بشریت را هم دیگر نمی شناسد می شود همان اژدهایی که یخش آب شده است همه را می بلعد.
ما کشورهای با تمدن و اسلامی بر قله های رفیع درخشان تمدن جهانی چرا باید مفتون غرب شویم ما کوهیم و آنها یک تپه در برابر ما چیزی از تمدن ندارند
*راه نجات ازاین عفریت غرب چیست؟
-پیش از ارائه راهکار بگویم که نخستین خیانت را مدرنیته به عقل و عقلانیت کرد زمانی که متافیزیک را مطرح کرد و او را در فضای سکولاریسم شناور ساخت یعنی نهضتی که سکولاریسم از جان کالون و مارتین لوتر آغاز کرد یک نیمکره مغز را از کار انداخت چرا که عقل را ابزاری ساخت و آن را در اختیار بنگاههای قدرت و ثروت قرار داد درحالیکه خود عقل ماهیتاً متافیزیکی است و از غرب آمده است.
«لمّا خلق الله العقل» اولین موجودی که خدا آفرید عقل بود، اقلیمی که خدا انسان را براساس تعریف کرد از زمین تا ملکوت عقل بود چرا آن را ابزاری کردیم؟ بنابراین زمانی که عقل در فضای مادیات قرار گرفت بیمحابا تخریب کرد چرا که یک استعداد عجیبی داشت اما اینکه چه باید بکنیم عقل را با ید به کرسی اصلی خود باز گردانیم مأموریت اصلی عقل باید دوباره تعریف شود، عقل اگر در حوزه معرفت شناسی نباشد نمی تواند تولید اندیشه کند و اگر هم نکند ما در اندیشه چه چیزی تأمل کنیم؟
الان مشاهده می کنیم که فلسفه و حکمت مخصوصا فلسفه اخلاق در غرب نخ نما شده است و عمقی ندارد همه اینها آمدند در ساحت های مدرنیته تعریف ماد کردند و این خیانت به بشریت بود.
جدیدا در خود غرب هم نقدهایی نسبت به عقل ابزاری آغاز شده است ما اینها را باید تربیت کنیم انها می گویند شما انسان را نصف کردید فردی چون الکسی دکوئول میگوید که انسان مادی نیست بعد روحانی هم دارد باید آن را دوباره تعریف کنیم. علاوه بر این دغدغه چرایی ها در غرب آغاز شده است.
بحران اخلاق و معنویت در غرب جدی شده و بحران معرفت شناسی در حوزه دانشگاهی تقویت شده است، اندیشمندی که میگوید ما دویست سال تلاش کردیم معنویت و خدا را از بشریت بگیریم اما اعتراف میکنم تنها چیزی که نتوانستیم بگیریم خدا بود، حرف بزرگی میزند، خدا در حقیقت وجود ما سلطه دارد چطور می شود خدا را گرفت؟ او اعتراف میکند که تنها چیزی که از بشر نمی توان گرفت خداست سپس به شعر مولوی «بی همگان به سر شود /بی تو به سر نمی شود» استناد میکند. بنابراین همین یک بیت شعر فضای ذهن این متفکر غربی را تغییر داده است پس چرا ما در این حوزهها کار نمیکنیم؟
بحران اخلاق و معنویت در غرب جدی شده و بحران معرفت شناسی در حوزه دانشگاهی تقویت شده است
به اعتقاد من دوباره باید الفبای زندگی را صرف کنیم و بگوییم عقل چیست، دوم اینکه انسان در کجای مجموعه جهان آفرینش قرار دارد و سوم چه تعریفی از خود داریم. ما به بازنگری در همه حوزههای زندگی و واژگانمان محتاجیم آنچه غرب برای ما فهرست کرده غلط از آب درآمده است که همان تجربه گرایی است و دیگر جوابگو نیست.
الان یک جوان میگوید که من به همه لذتهای زندگیام رسیدم ولی حس میکنم یک چیزی در من پنهان است که پاسخگو نبودهام و مرا رها نمیکند، ای فیلسوف، ای معلم و ای روشنفکر باید این را برای جوان تعریف کنیم چرا دریچه های آنها را بسته ایم.
خوشبختانه سپهر فطرت انسان آسمان قلبش را روشن ساخته است و خورشید نمایان شده قیامت هم یعنی همان غالب شدن آسمان فطرت همه در آنجا می گویند که چرا بر فطرت خود عناد ورزیدند حتی اولین کسانی که از خدا عذرخواهی کردند افرادی چون فرعون بودند که در قرآن هم داریم زمان غرق شدن به خداوند ایمان آورد، فرعون نماد تفرعن عصری ماست.
به اعتقاد من غرب باید از یکدندگی و لجاجت نسبت به آموزههای دینی دست بردارد، چرا که دیگر سکولاریزاسیون پاسخگو نیست، بشر آرام آرام بیدار میشود و این خودفریبیها بزرگترین ماموریت و نقشه دین را مشخص میکند به ویژه جمهوری اسلامی ایران امروز با یک جمله از امام راحل که اگر ما پیام اسلام را به جهان برسانیم همه تسلیم اسلام میشوند، روبه روست این نکته عجیبی دارد و ریشه در حدیث امام رضا(ع) است که لو علم الناس محاسن کلامنا یتبعونا: اگر مردم محاسن کلام ما را درک کنند از ما تبعیت میکنند. به اعتقاد من ما در ایارن مسئولیتمان دوچندان است چرا که به دین و قرآن و نظام اسلامی دسترسی داریم باید محاسن زندگی دینی را به دنیا نشان دهیم و سبک زندگی حقیقی انسانها را تعریف کنیم نه اینکه خودمان هم مفتون غرب باشیم!
*نکته پایانی؟
-باز هم تکرار میکنم اگر به خود عقل مراجعه کنیم عقل به معنا میگوید به خرمن معرفت باید دست یابیم اگر معرفت شناسیمان درست نباشد عقلمان هم متروک و افسرده میشود عقل است که به زندگی نشاط میدهد باید عقلانیت را احیاء کنیم عقلانیت معرفت شناسانه هم آنتولوژیک و هم اپیستمیولوژیک نه عقل معاش که ذوقی ندارد ما را احیاء میکند.
وقی چنان ندارد بی معرفت جهانی / در علم و معرفت کوش ای عقل آسمانی
در کارگاه هستـی با معرفـت گـذر کن / تـا پـرده ها بـر افـتـد از صــورت مـعــانــی
عقل ما را دعوت به معرفت شناسی میکند و چون دین ما عین عقلانیت است اسلام میتواند یک راهبرد حقیقت برای جامعه بشری تعریف کند و مانیفست حیات را باردیگر بنویسد این اقتضای گفتمان ماست منتظران واقعی امام زمان (عج) در حوزه معرفت شناسی باید جدی وارد این میدان شوند.
*با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
-من هم از شما تشکر میکنم و سلامت باشید.