
عیسی(ع) در روایات «الکافی» در مقایسه با عیسی در مسیحیت
علاوه بر اینکه قرآن کریم بارها بر شخصیت ممتاز حضرت عیسی(ع) به منزله یکی از پیامبران بزرگ الهی اشاره کرده و او را به طور ویژه مؤیّد به روحالقدس دانسته، در کتب حدیث مسلمانان نیز روایات بیشماری دربارۀ آن حضرت و اعمال و گفتار ایشان آمده است. شماری از احادیث کتاب الکافی به گـوشههایی از شـخصیت، زندگی و اعمال و سخنان عیسی(ع) پرداخته که ضمن تأیید برخی آموزههای کتب مقدس مسیحیان، در پارهای از موارد هم با آنها مخالفت کرده است.
در قرآن کریم از حضرت عیسی(ع) بهعنوان پیامبر بزرگ الهی یاد شده و بارها بر تأیید او توسط روحالقدس تأکید شده و حتی قرآن، به صراحت، او را کلمه و روحی از جانب خداوند خوانده است. در روایات اسلامی نیز از آن حضرت با عنوان «روحالله» یاد میشود. با این حال، عیسای قرآنی بندهای متواضع است که خداوند به او نعمتی ویژه عطا کرده است. کتب روایی، ضمن یادکرد از آیین مسیحیت با نام «نصرانیت» و از مسیحیان با نام «نصارا»، به تبیین جزئیات بیشتری از شخصیت، اعمال و سخنان حضرت عیسی پرداخته است.
مسیحیان، ضمن هماندیشی با پارهای از محتویات قرآن و حدیث درباره حضرت عیسی(ع)، با پارهای دیگر از این گزارشها سخت مخالف هستند. در واقع، الهیات مسیحی چهرهای کاملًا استثنایی به حضرت عیسی(ع) داده تا جایی که حتی چهره الهیات را نیز دگرگون کرده و آن را از خدامحوری به مسیحمحوری مبدل ساخته است. مسیحیان آموزههای قرآن و احادیث اسلامی را درباره حضرت عیسی(ع)، گزارشهای افسانهای میدانند که بهرهای از واقعیت ندارند.
عيسی(ع) در روايات كتاب الكافی
اینک به بررسی روایات الکافی دربـاره حضرت عیسی(ع) و مقایسه آن با دیدگاههای مسیحیت امروز ميپردازیم. کودکی حضرت عیسی(ع)، افـعال، سخنان و معجزات آن حضرت، نـقد اعـتقاد به الوهیت و بشارت حضرت عیسی(ع) به ظهور آخرین پیامبر الهی و همراهی ایشان با آخرین رهـبر آسـمانی حضرت مهدی موعود(عج)، از مطالب مهمی است که در احادیث الکافی مورد توجه قرار گرفته است.
کودکی حضرت عیسی(ع)
مطابق قرآن کریم، حضرت عیسی(ع) در اوان طفولیت در گهواره، معجزهوار لب به سخن گشوده و پیامبری خـود را بـه مردم اعلام کرده است. این داستان در هیچکدام از اناجیل چهارگانه مسیحیان نیامده است؛ با این حال، در برخی اناجیل اپوکریفا گزارش شده است. داستان سخن گفتن حـضرت عـیسی(ع) در گـهواره در انجیل عربی طفولیت آمده است؛ این انجیل بـسیار مـختصر و در چند صفحه خلاصه میشود، آنچه امروزه بهعنوان انجیل طفولیت نوشته توماس وجود دارد، گزارش اعمال و سخنان حضرت عیسی(ع) از پنـج سـالگی تـا دوازده سالگی است. این انجیل مشتمل بر نوزده باب است کـه هر باب، به طور متوسط مشتمل بر بيست سطر است.
در کتاب الکافی تعداد احادیثی که زندگی حضرت عیسی(ع) در طـفولیت را گـزارش میکند اندک است. با این حال، احادیثی آمده که در آنها بـرای رفـع استبعاد امامت حضرت جواد در کودکی، به پیامبری حضرت عیسی(ع) در طفولیت استشهاد شده و در آنها جزئیاتی نیز از کـودکی حـضرت گزارش شده است. در روایت دیگری جزئیات بیشتری از کودکی ایشان بيان شده است. در این حدیث، از امـام جـواد(ع) سؤال شده است که آیا حضرت عیسی(ع) وقتی در گهواره سخن گفت، در هـمان زمـان بـر مردم زمان خود حجت بود؟ آن حضرت پاسخ داد: در آن زمان ایشان نبی و حجت خدا بود اما مـرسَل نـبود. از هـمین روست که خداوند در آِه ۳۱ و ۳۲ سوره مریم میفرماید: «قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّـهِ آتَانِيَ الْكِتـَابَ وَجـَعَلَنِي نَبِيّاً(۳۰)؛[كودك] گفت منم بنده خدا به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است؛ وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَوةِ وَالزَّكَوةِ مَادُمْتُ حَيّاً؛ و هر جا كه باشم مرا با بركت ساخته و تا زنده ام به نماز و زكات سفارش كرده است (۳۱)».
راوی در ادامه، از امام میپرسد: آیا حضرت عـیسی(ع) در حـالی که در گهواره بود، بر حضرت زکریا نیز حجت بود؟ امام در پاسخ مـیفرماید: حـضرت عیسی(ع)، در آن زمان، آیتی برای مردم و رحمتی از جـانب خـداوند بـرای حضرت مریم و نیز نبی و حجت برای کـسانی بـود که سخن ایشان را میشنیدند؛ اما آن حضرت از آن زمان تا دو سال، ساکت بود تـا ایـن که بعد از دو سال حضرت زکـریا از دنـیا رفت و حـضرت یـحیی جـانشین ایشان شد که خداوند به یـحیی نـیز در کودکی کتاب و حکمت عطا کرد که قرآن کریم در این باره میفرماید: يَا يَحـْيَى خـُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحـُكْمَ صَبِيًّا. حـضرت عیسی(ع) در هفت سالگی بـود کـه خداوند بر او وحی فرستاد و او بـهعـنوان نبی و رسول سخن گفت و از این زمان بود که ایشان بر حضرت یحیی و سـایر مـردم حجت بود.(الکافی، ج۱، ص۵۶۶)
سخنان و اعمال حـضرت عـیسی(ع)
در مـیان نوشتههای کسانی کـه بـه رسولان حضرت عیسی(ع) شـهرت یـافتهاند، کتابهایی که به منزله اناجیل نامبُردار هستند، حاوی سخنان و اعمال حضرت عیسی اسـت. اين نـوشتهها تا نيمه اوّل قرن دوم بهعـنوان «خـاطرههای رسولان» شـناخته مـیشده و در اواخـر قرن دوم به «اناجيل» شـهرت يافتهاند. كليسای مسيحی در اواخر قرن دوم ميلادی، از ميان نوشتههای متنوع و بسيار، تعدادی را كتابهای قـانونی و مـعتبر گزينش كرد كه به منزله عهد جديد، در كنـار عـهد قـديم، دومـين بـخش از كتاب مقدس مـسيحيان را تـشكيل داد.
کتب حدیثی مسلمانان نیز مملو از نقل سخنان حضرت عیسی(ع) از زبان پیامبر گـرامی اسـلام(ص) و اهلبیت(ع) گرامی ایشان اسـت کـه جمعآوری و تبویب آنها میتواند منبع بسیار غنی در ترویج آموزههای دینی، بویژه اخلاق انسانی باشد. گستردگی این احادیث نشان از آن دارد که دانش پیامبر و ائمه فراتر از نـوشتههای رایـج مسیحیان بوده و آنها از مـنبع غـیبی الهام میگرفتهاند.
در احادیث اسلامی، سخنان و کارهای زیادی از حضرت عیسی حکایت شده است که بیشتر آنها از نوع اخلاقی است. ایجاد روح خدمت به همنوعان، همراه با تواضع و فروتنی، از محوریترین آموزههایی است کـه از سـخنان و اعمال حضرت عیسی میآموزیم. کلینی در کتاب شریف الکافی نقل کرده است که روزی حضرت عیسی حواریان خود را ندا در داد و به آنها گفت که او با آنها کاری دارد. حواریان با اشتیاق آمدند تا بـبینند کـه آن حضرت بـا آنها چه کاری داشته است که امتثال امر او کنند. در این هنگام، حضرت عیسی برمیخیزد و پاهای آنها را مـیشوید. آنها که از این کار آن حضرت شگفتزده شده بودند، میگویند: ای روحالله، ما بـاید نـسبت بـه شما چنین کاری میکردیم. عیسی(ع) میگوید: فرد دانشمند سزاوارترین فرد به اظهار تواضع و فروتنی نسبت به دیـگران اسـت. من به شما تواضع میکنم و شما هم بدانید که بعد از من باید نـسبت بـه مـردم فروتن باشید. بدانید که چشمه حکمت با فروتنی میجوشد و نه با تکبّر؛ همانطور کـه گیاه در خاک نرم دشتها میروید و نه بر سنگ سخت کوهها.(الکافی، ج۱، ص۴۷) این نمونه از کـار حضرت عیسی(ع) درس بزرگی اسـت بـه دانشمندان و رهبران دینی که به جای آنکه بزرگی خود را به رخ افراد بکشند، در برابر یکایک آنها فروتن باشند.
در حدیثی آمده است که حواریون عیسی از آن حضرت پرسیدند که بـا چـه کـسانی شایسته است که همنشین باشند، آن حضرت فـرمودند: بـا کـسی هـمنشین بـاشید کـه دیدارش شما را به یاد خدا بیندازد و گفتارش بر دانش شما بیفزاید و عملش شما را نسبت به آخرت ترغیب کند.(الکـافی، ج۱، ص۵۱)
برخی از آموزههای حضرت عیسی(ع) در روایات الکافی مؤید این مـعناست که حضرت عیسی، علاوه بر آن که در بیشتر مسائل به شریعت حضرت موسی(ع) عمل میکرده است، اما در عینحال، خود نیز دارای احکام خاصی در شریعت بوده است. اشاره به برخی از احکام ۱۰ فـرمان حـضرت موسی(ع) و توصیههای جدید در برداشتن یک گام به جلو نشان میدهد که شرایع آسمانی همیشه رو به تکامل بودهاند و برخی از احکام به عنوان اهداف میانی پیامبران الهی در نظر گرفته شدهاند کـه پیـامبران بعدی مردم را به عملی برای رسیدن به اهدافی بلندتر راهنمایی و هدایت کردهاند؛ برای مثال، در روایتی از الکافی آمده است که امام صادق(ع) فرمود: حـواریان نـزد حضرت عیسی(ع) گرد آمدند و از آن حـضرت خواستند که ایشان را راهنمایی فرماید. آن حضرت فرمود: موسی کلیمالله شما را امر کرده است که سوگند دروغ به خداوند نخورید و من شما را فرمان میدهم که مـطلقاً بـه خداوند سوگند نخورید؛ چـه راسـت باشد و چه دروغ. همچنین حضرت موسی شما را از ارتکاب زنا باز داشت، من شما را از فکر زنا نیز باز میدارم؛ چرا که اندیشه این عمل ناشایست فضای روح و روان انسان را چنان تیره و تار میسازد کـه دود اتـاق زیور اندود را، گرچه آسیبش کمتر از آتش است، اما روانسوز است.(الکافی، ج۵، ص۷۸۷)
معجزات حضرت عیسی(ع)
برخی روایات در باب معجزات حضرت عیسی(ع) به این مطلب میپردازد که معجزات پیامبران الهی متناسب با اقـتضائات زمان خـودشان بوده است. در این روایات، اشاره شده که سـحر در زمـان حضرت موسی(ع) رایج بوده، از اینرو، معجزه حضرت موسی(ع) نیز به گونهای بوده که ضمن باطل کردن سحر ساحران، کاری بـه ظاهر ساحرانه انجام میداده است. همینطور در زمان حضرت عیسی(ع) امور پزشكی رواج داشته است، از اینرو، حضرت عیسی(ع) که سابقهای هم در طب نداشته بیماریهای غیرقابل علاج را درمان میکرده و نـیز مـردهها را زنـده میکرده است تا حجت را بر مردم تمام کند که او پیامبر خـداست. بـه همین منوال، در زمان پیامبر اسلام(ص) که سخنوری و خطابه رایج بوده خداوند معجزه آن حضرت را از نوع کلام قرار داده است.( الکافی، ج۱، ص۳۰)
در بـرخی از روایات، به بعضی از معجزات حضرت عیسی(ع) اشاره شده است و از بيشتر آنها همراه با یادآوری آنها، استفادههای اعـتقادی، اخـلاقی و اجـتماعی نیز شده است. در روایات الکافی به معجزه زنده شدن مردگان و نیز راهرفـتن روی آب اشاره شده است. داستان راه رفتن روی آب در انجیل متی آمده است، نشان میدهد که نه تنها عیسی روی آب راه مـیرفته اسـت، بلکه پطرس که یکی از حواریون او بوده نیز چنین قدرتی داشته است. ایـن داسـتان نشان میدهد که پطرس در میانه راه دچـار تـزلزل اعـتقادی میشود و در همان دم، به زیر آب فرو میرود و آنـگاه، عـیسی او را از آب بیرون میکشد و به او میگوید: ای کمایمان، چرا شک کردی؟(مـتی، ۱۴/۲۲-۳۲)
روایات الکافی، ضمن اشاره بـه ایـن داستان، توضیح میدهد که آن حـواری عـیسی در لحظهای دچـار عـُجب شـد و از همین رو بود که دیگر نتوانست روی آب راه بـرود.( الکـافی، ج۲، ص۴۲۹)
دربـاره زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی(ع) در اناجیل، مواردی ذکر شده است کـه از جـمله آنها زنده شدن فردی به نـام العاذار، پس از گذشت چهار روز اسـت.( یـوحنا، ۱۱/۱-۴۴) در روایـت الکافی آمده است که حـضرت عـیسی دوستی داشت که از دنیا رفت و وقتی برای احوالپرسی او رفته بود، مادرش خبر داد کـه او مـرده است. آنگاه، عیسی بر مـزار دوسـتش حـاضر شد و او را زنده کـرد. تـفاوت گزارش الکافی با آنچه در ایـنباره در انجیل یوحنا آمده، تنها در آن است که مطابق انجیلِ یوحنا، خواهرانِ میّت به عـیسی خـبر دادند که دوستش در گذشته است.( الکـافی، ج۸، ص۲۵۹)
الوهـیت عـیسی(ع)
اندیشه تـجسّد خـدا در حـضرت عیسی(ع) در انجیل یوحنّا مـطرح شده، در این انجیل آمده است: در ازل، پیش از آن که چیزی پدید آید، «کلمه» وجود داشت و نـزد خـدا بود. او همواره زنده بوده، و خود او خـداست.( یـوحنا، ۱:۱ـ۲) «کـلمه خدا» انسان شد و بر روی این زمین در بین ما زندگی کرد. او لبریز از محبت و بخشش و راستی بود، ما بزرگی و شکوه او را به چشم خود دیدیم، بزرگی و شکوه فرزند بینظیر پدر آسـمانی ما، خدا(یوحنا، ۱: ۱۴)
بیشتر مسیحیان به این مطالب با همان معنای ظاهری و تحتاللفظی اعتقاد دارند، قرآن کریم و روایات اسلامی با اندیشه الوهیت، چه در قالب تجسد و چه در هیئت پسر خدا و چه در شـکل تـثلیث آشکارا مخالفت کرده و کفر چنین اندیشههایی را آشکارا اعلام کرده است. در روایات الکافی بر مخلوق بودن روح حضرت عیسی تکیه شده است، همانطور که قرآن کریم نیز در آیه (إِنَّ مـَثَلَ عـِيسَى عِندَ اللّـهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ؛ بر مخلوق بودن آن حضرت تأکید کرده است. در متون اسلامی، حضرت عـیسی تـنها وجودی بشری دارد و مانند دیگر پیـامبران الهـی تنها امتیازش به این است که بر او وحی نازل و سمت نبوت و رسالت از ناحیه خداوند دریافت کرده است.
بر کسی پوشیده نیست که در شیعه نیز کسانی بوده و هستند که چنین اندیشههایی را درباره بـرخی از امـامان مطرح کردهاند که در بین عموم شیعه به غُلات شهرت یافتهاند. ائمه اطهار(ع) همواره مردم را از اندیشههای غلات پرهیز دادهاند. در قرآن کریم به مسیحیان هشدار داده شده است که در دینشان غلوّ نـکنند، هـمه میدانند که مصداق بارز غلوّ در مسیحیت، اندیشه الوهیت درباره حضرت عیسی است. مشابه همین اندیشه در بین برخی غلات شیعه نیز در مورد ائمه اطهار(ع)، بهویژه حضرت امیرالمؤمنین علیبن ابـی طـالب بـه وجود آمده و رواج یافته است. در کـتاب الکـافی روایـتی آمده که ضمن اشاره به پیشبینی این امر از جانب پیامبر اکرم(ص)، بر نکته ظریف دیگری نیز توجه داده شده و آن اهمیت جایگاه حـضرت عـلی(ع) اسـت. در این روایت آمده است که روزی پیامبر اکـرم(ص) در جـلسهای نشسته بودند که حضرت علی نیز وارد شدند. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: تو با عیسیبنمریم شباهتهایی داری؛ اگر خـوف آن نـداشتم که گروههایی از امّتم دربارۀ تو چیزی بگویند که نصارا در مـورد حضرت عیسی گفتند، دربارۀ تو چیزی میگفتم که وقتی از میان مردم میگذشتی، خاک پای تو را بر میداشتند و بـه آن بـرکت مـیورزیدند. عدهای از این حرف ناراحت شدند و پیش خود گفتند که او برای پسـر عـموی خود به کمتر از عیسی راضی نمیشود که مَثَل بزند. در اینباره بود که خداوند این آیـات را نـازل کـرد:
وَلَمـَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ. وَقَالُوا أَآلِهَتُنَا خَيْرٌ أَم هـُوَ مـَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ. إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبـَنِي إِسـْرَائِيلَ. وَلَوْ نـَشَاء لَجَعَلْنَا مِنكُم مَّلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ(سوره زخرف، آيه ۵۷-۶۰)
در این مورد بود که حارثبنعمرو فـهری گـفت: اللَّهُمَّ إِن كَانَ هَذَا هُوَ الْحـَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتـِنَا بـِعَذَابٍ أَلِيم(۲.سورة انفال، آية ۳۲)؛ یعنی این آیه سخن حارث را برای پیامبر بازگو کرد و سپس این آیات نازل شـد: وَمـَا كَانَ اللهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (سـورة انـفال، آية ۳۳ و الکافی، ج۸، ص۸۰)
این روایـت گـویای ایـن امر است که برائت از عقاید غلوّآمیز، مستلزم سلب فضایل و کمالات معنوی از بزرگان دینی نـیست. اولیـای الهی خواه در مسیحیت و خواه در اسلام در عین بندگی خداوند به اذن پروردگار دارای ولایت الهـی هـستند کـه پیروانشان را به امر الهی هدایت میکنند.
پیشگویی در مورد آخرین پیامبر
مطابق سنت مـسیحی، پیـامبران عـهد قدیم غیر از هدایت مردم، رسالت دیگری نیز بر دوش داشتهاند که پیشگویی ظـهور حـضرت عیسی(ع) و ورود بشر به دوره عهد جدید با خداوند بوده است. از اینرو، نزد مسیحیان بخش قابل توجهی از نوشتههای عهد عتیق بهعنوان کتابهای «پیـشگویی» نـامبردار شده و مسیحیان ادعای خویش مبنی بـر مـسیحا بـودن عیسی را بر آن پیشگوییها بنیان نهادهاند. مطابق سـنت اسـلامی، همه پیامبران همچون حلقههای یک زنجیر به هم متصلاند و هر پیامبری مصدِّق پیـامبران پیـش از خود و مبشِّر پیامبر و یا پیـامبران پس از خـود است. از آنـجا کـه شـریعت اسلام در آخرین حلقه کمال، نمایانگر عـهد نـهایی خداوند با بشر است، این عهد و پیمان، همراه با ویژگیهای پیامبر خـاتم(ص) و امـّت جهانی اسلام، به همه پیامبران و امـّتهای گذشته ابلاغ شده اسـت. روایـات اسلامی نیز بر این امـر تـأکید کردهاند که علاوه بر بشارت حضرت عیسی، نسبت به پیامبر بزرگ اسلام، پیـامبران عـهد عتیق نیز در کتابهایشان، بهویژه در هـمان نـوشتههایی کـه به کتبِ پیـشگویی مـعروفاند، مانند کتاب اشعیای نـبی، بـه ظهور حضرت محمد(ص) بشارت دادهاند.(مختصر تاریخ دمشق، ج۸، ص۲۸۷)
در روایـات الکـافی در مـورد پیـشگویی پیامبران سابق نسبت به پیامبران بعدی، بر دو پیشگویی تأکید شده است: الف) پیشگویی پیامبران به ظهور حضرت عیسی(الکافی، ج۱، ص۴۳۴) ب) پیشگویی پیامبران بزرگ و نیز حضرت عیسی(ع) به ظهور پیامبر بـزرگ اسلام(ص) و اشاره آنها به نام و صفات آن حضرت.(الکافی، ج۱، ص۴۳۴) مطابق روایت الکافی به حضرت موسی(ع) وحی شد تا مردم را به حضرت عیسی بن مریم و پس از او به صاحب شتر سرخ سفارش کند؛ همو کـه پاک و مـطهر است و در کتاب حضرت موسی به عنوان مؤمن و مهیمن یاد شده که کتابش نسبت به همه کتب دیگر جامعیت دارد و او که یارانش از قومی دیگر(غیر از بنیاسرايیل) هستند و نامش احمد اسـت و هـمه پیامبران دیگر را تصدیق ميکند و به همه کتابهای آسمانی ایمان دارد و همو که فردی امی و بندهای صادق است که دست بر هر چیز بگذارد بـرکت مییابد(الکافی، ج۸، ص۶۲)
در روایت دیگری آمده است که حضرت موسی، یوشع بن نون را وصی قرار داد و او فرزندان هارون را وصی خود کرد و نه فرزندان خود و نه فرزندان مـوسی را؛ چـرا که ایـن امر به اختیار خداوند است تا هر کس را میخواهد برگزیند. موسی و یوشع به ظهور حضرت عیسی(ع) بـشارت دادند و هنگامی که عیسی مبعوث شد، به حواریان و پیروانش گفت: پس از مـن پیـامبری مـیآید که نامش احمد است و از فرزندان اسماعیل(ع) است؛ او مرا و شما را تصدیق میکند.( الکافی، ج۱، ص۴۳۴)
اما بشارت معروف حضرت عیسی به ظهور پیامبر اسلام(ص) که در قـرآن نـیز مـورد تصریح قرار گرفته است مـربوط مـیشود بـه آنچه که امروزه هم میتوان آن را در انجیل یوحنا دید. مطابق این انجیل، حضرت عیسی پیروانش را بشارت داد که پس از او فارقلیط مردم را هدایت خواهد کـرد. در مناظره امام رضا(ع) در مجلس مأمون، آن حضرت به جاثلیق فرمود: آیـا از ایـن سخن عیسی(ع) آگاهی که فرمود: من به سوی پروردگار شما و پروردگار خـودم مـیروم و بارقلیطا خواهد آمد، مرا تأیید و تصدیق مـیکند، هـمانطور کـه الان من به او گواهی دادم، و اوست که همه چـیز را بـرای شما تبیین خواهد کرد؟ آن گاه آن کشیش مسیحی تأیید کرد که این مطالب در انجیل آمـده اسـت. در برخی روایات تصریح شده اسـت کـه یوحنا ایـن بـشارت را نـقل کرده است.( بـحار الانوار، ج۱۰، ص۳۰۳)
همراهی بـا آخـرین وصی
در روایات اسلامی آمدن مجدد حضرت عیسی(ع) به عنوان حوادث مهم آخـرالزمـان مورد تأیید قرار گرفته است. روايات فـراوانی از پيامبر(ص) و خاندان وحی و رسـالت(ع) رسـيده که در آن به فرود آمـدن حـضرت عيسی(ع) و اقتدای ایشان به حضرت مهدی(عج)، تصريح شده است(كمالالدين و تمام النعمة، ج۱، ص۲۸۰، ح۲۷)؛ فراوانی این روایات بـه حـدی است که عدهای آن را متواتر دانستهاند.( تهذیب التهذیب، ج۹، ص۱۲۶) در الکافی هم آمده است که حضرت عـیسی پشـت سر امام عصر نماز ميخواند.(الکافی، ج۸، ص۶۹) در قـرآن کـریم نیز اشـارهای بـه آمـدن عیسی قبل از وقوع قـیامت شده است. (تفاسیر قرآن ذیل آیـه کـریمه وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا)
بیشک، هماندیشی مسلمانان و مسیحیان به عنوان ادیان بزرگ ابراهیمی که جمعیت بیش از نـصف مـردم دنیا را در اختیار دارند و روزبهروز نیز بـسیاری از پیـروان ادیـان شـرکآلود بـه این دو آیین تـوحیدی مـیگروند نویدبخش ظهور امام عصر(عج) و آمدن حضرت عیسی(ع) است. در صحیح البخاری و صحیح مسلم نیز از قول پیامبر اکـرم(ص) آمـده اسـت که: کیف انتم اذا نزل ابن مریم فـیکم و امـامکم مـنکم؛(صحیح البخاری، ج۱، ص۱۶۱، باب ۴۹ باب نزول عیسی بن مریم)؛ چـگونه هـستید زمـانی که عیسی بن مریم فرود میآید و امام شما نیز از خودتان است.
در میراث روایی شیعه نیز به این امر اشاره شده است و در سخنی از پیامبر اسلام(ص) آمده است: فـینزل روح الله عیسی بن مریم فیصلّی خلفه؛(بحارالانوار، ج۵۱، ص۷۱)؛ پس (هنگام ظهور حضرت مهدی) عیسی بن مریم فرود میآید و پشت سر او (حضرت مهدی) نماز میخواند.
بنابراین، فرود آمدن حضرت عیسی مورد اتفاقنظر مـسیحیان و مـسلمانان است و ظهور حضرت مهدی(عج) نیز مورد اتفاق همه مسلمانان است و این امر وفاق بین همه مسلمانان و همه مسیحیان را سبب خواهد شد.
در سنن ابنماجه، در ضمن حدیثی منسوب به پیـامبر اکـرم(ص) آمده است که: لا مهدی الا عیسی بن مریم.(سنن ابن مـاجه، ج۱۲، ص۱۹۷، بـاب ۲۴ (باب شـدة الزمان) که علمای اهل سنت و شیعه با ارزیابی سند حدیث و مخالفت متن با روایات فراوان دیگر در بـرابر ایـن حدیث واکنش نشان دادهاند. ایـن واکـنشها را میتوان در چند جمله خلاصه کرد: اول، این که در سند حدیث، فردی به نام محمد بن خالد جندی وجود دارد که او به سهلانگاری در نقل حدیث شـهرت داشـته و روایتی را که تنها او گـزارش کـرده باشد غیر قابل احتجاج دانستهاند.(سیر أعلام النبلاء، ج۱۲، ص۳۵۱؛) دوم، آنکه با روایات متواتری که در مورد ظـهور مهدی آل محمد وجود دارد، در تناقض است.(تهذیب التهذیب، ج۹، ص۱۲۶) علاوه بر این، با توجه بـه روایـات فـراوانی که از طریق فریقین آمده که حضرت عیسی همراه حضرت مهدی ظهور میکند(تهذیب التهذیب، ج۹، ص۱۲۶) احتمال دارد که متن حدیث بـه صـورت «لا مهدی الا عیسی بن مریم معه» باشد که در برخی کتب غیرحدیثی مانند تـذکرة الاولیـاء از عـطار نیشابوری این چنین گزارش شده است. کسانی هم گفتهاند که معنای حدیث آن است که کـسی جز حضرت عیسی بن مریم در مهد (گهواره) سخن نگفته است. (مقدمه ابن خلدون، ج۱، ص۱۷۸)
به قلم محمدکاظم شاکر