
بعثت، تحولي عميق در گستره زمين
عصر شیعه ـ بعثت رسول گرامي حضرت محمد مصطفي(ص) موجب تحول عميق و بنيادين در ارواح و نفوس مردم و به دنبال آن دگرگوني در ابعاد مختلف حيات اجتماعي انسان شد. اين تحول مبارك كه موهبت و عنايت خاص حضرت پروردگار به زمينيان بود، با موانع و فراز و نشيبهاي گوناگون، از جمله عناد و ستيز قدرتهاي فساد طلب و ظلم گستر كه منافع خود را با ظهور اسلام در خطر ميديدند، مواجه شد.
پيامبر گرامي اسلام با اهداف و برنامههاي مشخص و در اوج استقامت و پايداري راه سخت و پرفراز و نشيب رسالت الهياش را پيمود و در ابلاغ دين حق به توفيق كامل دست يافت حضرت امام خميني درباره اهداف و انگيزههاي بعثت و موانع راه و صلابت و استقامت
رسول اكرم(ص) سخن ميگويد.
***
در آن زمان كه بشر در هرجا زندگي ميكرد، بزرگي و سرافرازي خود را به آن ميدانست كه يا آتشكدهاش از همه آتشكدهها بزرگتر و افروختهتر باشد يا بتخانهاش سرافرازتر و بتهايش بزرگتر و از فلزات پرقيمتتر باشد. آنهايي كه خدايشان طلا بود و عرض و طولش بيشتر بود، البته اهميت و سربلنديشان بيشتر بود. حتي خدايان را در جنگلها با ارابههاي بزرگ حمل ميكردند. چنانچه اهل مكه، هبل را كه بت بزرگ بود، براي جنگ با مسلمين آوردند.
در چنين روزگاري خداوند پيغمبر اسلام را از جانب خود به رسالت مبعوث كرد. اولين پيشنهادي كه به بشر آن روز كرد، اين بود كه اين خدايان كه ساختيد، بايد درهم شكنيد و با توحيد خداي جهان به رستگاري برسيد: «قولوالاالهالاالله تفلحوا». پس از آن، كمكم قانونهاي آسماني كه پايهشان بر عقل استوار بود، براي بشر آورد و آرا و پندارهاي جاهلانه و سرخوديهاي آنها را برانداخت.
روزي شريفتر از روز بعثت رسول اكرم (ص) در سرتاسر دهر «من الازل الي الابد» وجود ندارد، زيرا هيچ حادثهاي بزرگتر از اين حادثه اتفاق نيفتاده است حوادث بسيار بزرگي در دنيا رخ داده؛ بعثت انبياي بزرگ، انبياي اولوالعزم و بسياري از حوادث ديگر لكن هيچ حادثهاي بزرگتر از بعثت رسول اكرم نبوده است زيرا بزرگتر از رسول اكرم در عالم وجود نيست، غير از ذات مقدس حق تعالي.
يكي از غصههاي انبيا اين است كه تعليماتشان را نتوانستند به آن گونهاي كه تعليم اقتضا ميكند، به ثمر برسانند پيغمبر ميخواست همه مردم را علي بنابيطالب كند، ولي اين امر ميسر نبود. و اگر بعثت هيچ ثمرهاي نداشت، الا وجود علي بن ابيطالب و امام زمان ـ سلام الله عليه ـ اين خود توفيق بسيار بزرگي است سزاوار بود اگر خداي تبارك و تعالي پيغمبر را مبعوث كرد براي ساختن چنين انسانهاي كاملي.
بعثت تحولي علمي ـ عرفاني در عالم ايجاد كرد و فلسفههاي خشك يوناني را كه به دست يونانيها تحقق پيدا كرده بود و ارزش داشت و دارد تبديل كرد به يك عرفان عيني و يك شهود واقعي براي ارباب شهود.
آن چه كه ما بايد در روز مبعث به آن توجه كنيم، اين است كه بعثت رسول خدا براي اين است كه راه رفع ظلم به مردم فهمانده شود؛ راهي كه مردم بتوانند با قدرتهاي بزرگ مقابله كنند. بعثت براي اين است كه اخلاق مردم را، نفوس مردم را، ارواح و اجسام مردم را همه را از ظلمتها نجات بدهد. ظلمتها را به كلي كنار بزند و به جاي آن نور و عدالت بنشاند و راه آن را به ما بفهماند. بعثت ميفهماند كه همه مردم، همه مسلمين برادرند و بايد با هم وحدت داشته باشند و تفرق را كنار بگذارند.
بعثت مسئلهاي نيست كه ما بتوانيم در اطراف آن صحبتي بكنيم، همين قدر ميدانيم كه با بعثت پيغمبر اكرم انقلابها و اموري در دنيا حاص شد كه قبل از آن نبود معارفي به بركت بعثت رسول اكرم در عالم پخش شد.كه از حد بشريت خارج است، اعجازي است فوق ادراك بشريت، از انساني كه در زمان جاهليت متولد شده است، در جاهليت و در محيطي پرورش يافته است كه اصلاً اسمي از اين مسائل نبوده و با مسائل دنيا و مسائل عرفان و فلسفه و... آشنايي نداشتند.
حضرت در تمامي عمرش در آنجا ساكن بوده، روزي سفر مختصري كرده و برگشته است. اما وقتي بعثت حاصل شد، مطالبي را پيش آورده كه از حد بشريت خارج است. اين اعجازي است كه براي اهل نظر دليل بر نبوت پيغمبر است و الا ايشان به خودي خود نميتوانست اين كار را بكند، نه تحصيلاتي داشت، حتي نوشتن را هم نميدانست. اين مسائل، بسيار بزرگ است و ما نميتوانيم درباره آن صحبت كنيم و كشف هم نشده است.
اين مسائل براي خود ايشان است و كساني كه خاصالخاص ايشان هستند.
در زمان پيغمبر وضع بهگونهاي بود كه پيغمبر حتي احكام را تقيه ميكرد. حضرت مسائل بسياري را ميخواست بيان كند، اما موفق نشد. پيامبر در رسانيدن مطلب هيچ قصوري نداشت و همه مسائل را بيان كرد، اما نتوانست مردم را با همه مسائل آشنا كند و به آنها بفهماند. و اين چيزي نبود كه از عهده يك نفر برآيد. و لهذا ميبينيد فساد در آن زمان بود و حالا هم هست و تا آخر هم خواهد بود.
زماني كه پيغمبر اكرم(ص) به رسالت مبعوث شد و شروع به تبليغ كرد، يك طفل هشت ساله (حضرت امير) و يك زن چهل ساله (حضرت خديجه) به او ايمان آوردند. پيامبر جز اين دو نفر كسي را نداشت. و همه ميدانند كه چقدر آن حضرت را اذيت كردند و كارشكنيها و مخالفتها نمودند. اما مأيوس نشد، و نگفت كسي را ندارم، بلكه ايستادگي كرد و با قدرت روحي و عزمي قوي از «هيچ»، رسالت را به اينجا رسانيد.
همه ميدانند كه پيغمبر اسلام(ص) تنها و در محيطي قيام كرد كه همه با او مخالف بودند و مذمتها و رنجهاي فراوان برد تا اينكه اسلام را به مردم ابلاغ فرمود و مردم را به هدايت و توحيد دعوت كرد. پيامبر آنقدر مشقت تحمل كرد كه گمان ندارم كسي طاقت آن را داشته باشد.
برنامة رسول اكرم قبل از مهاجرت به مدينه، روزهايي كه در مكه به سر ميبرد، فقط تبليغ اليالله و معرفي ذات مقدس حق تعالي و معرفي اسلام بود. او ياوراني نداشت تا بتواند با كمك آنان با مشركين بجنگد و اسلام را گسترش دهد و همانطور كه در قرآن ملاحظه ميفرماييد، سورههايي كه در مكه نازل شد، فقط جنبة پند و موعظه و معرفي اسلام دارد و از جنگ و جدال صحبتي نيست و از احكام هم كمتر صحبت شده است.
پيغمبر اسلام بيستوسه سال با ظلم جنگيده گاهي با موعظه و خطابه و گاهي با شمشير (در مدينه).
سيره رسول اكرم(ص) اين گونه بود كه از ابتدا مقابله ميكرد با اشخاصي كه ميخواستند مردم را استثمار كنند و به استخدام خود در آورند.
پيغمبر اسلام(ص) همانگونه كه بر مؤمنين حكيم و دلسوز بود، براي كفار هم بود او دلسوز بود براي كفار، يعني متأثر ميشد كه اين كفار به كفر خودشان باقي باشند و اين منتهي به آتش جهنم بشود. براي آنها دلسوزي ميكرد، دعوتش براي اين بود كه اين اشخاص كافر و عاصي را نجات دهد. خداي تبارك و تعالي خطاب به وي ميفرمايد: «مثل اينكه ميخواهي خودت را بكشي براي اينها كه ايمان نياوردهاند. پيامبر متأثر بود كه اينها چرا ايمان نميآورند، چرا نجات پيدا نميكنند. پيامبر همان طور كه با مؤمنين سر صلح و صفا داشت، با ديگران هم اينگونه بود مگر آنهايي كه مثل يك غدة سرطاني بودند كه بايد كنده ميشدند و از جامعه دور ميشدند.
پيغمبر بزرگ اسلام با يك دست قرآن را داشت و با دست ديگر شمشير با شمشير براي سركوبي خيانتكاران و قرآن براي هدايت آنها كه قابل هدايت بودند.
پيغمبر تا آن روزي كه حكومت تشكيل نداده بود، معنويات را تقويت ميكرد. به مجرد اينكه حكومت تشكيل داد، علاوه بر معنويات، اقامه عدل كرد، حكومت تشكيل داد و مستضعفان را از زير بار ستمگران نجات داد.
پيغمبر اكرم در عين حالي كه وظايف شخصي خودش را انجام ميداد و خلوتها با خداي تبارك و تعالي داشت، تشكيل حكومت داد و افرادي را به انحاي عالم فرستاد و مردم را دعوت كرد به ديانت و سپس به اجتماع. اينطور نبود كه او فقط در خانه بنشيند و ذكر بگويد. ذكر ميگفت، لكن همان ذكر و دعا هم خودسازي بود و هم مردمسازي، او مردم را تجهيز ميكرد براي مقاومت. تمام ادعيهاي كه در لسان او و ائمة مسلمين واقع شده است، در عين حالي كه دعوت به معنويات است، تمام مسائل مسلمين نيز اصلاح ميشود.
ما بيچارهها مثل اطفالي كه از حكم عقلا سرپيچي كنند، بلكه عقلا را تخطئه ميكنند، هميشه با آنها در مقام ستيزه و جنگ و جدال برآمديم و آن نفوس زكية مطمئنه و ارواح طيبة طاهره به واسطه شفقت و رحمتي كه بر بندگان خدا داشتند، هيچ گاه از دعوت خويش به واسطة ناداني ما كوتاهي نفرمودند و با زور و زر ما را به سوي بهشت و سعادت كشيدند، بدون اينكه اجر و مزدي از ما بخواهند. آن زمان كه رسول اكرم صليالله عليه و آله اجر خود را به «مودت ذويالقربي» منحصر ميكند، صورت اين مودت و محبت در عالم ديگر براي ما شايد از همه صور نورانيتر باشد. آن هم براي خود ماست و براي رسيدن ما به سعادت و رحمت. پس مزد رسالت عايد خود ما است و ما از ما بهرهمند شديم.
پيغمبر اسلام ميخواست در تمام دنيا وحدت كلمه ايجاد كند، ميخواست تمام ممالك دنيا را تحت يك كلمه توحيد قرار بدهد.
هدف رسول اكرم، صلي الله عليه و آله و سلم اين نبود كه مشركين مكه را از بين ببرد. هدفش اين بود كه دين اسلام را منتشر كند و حكومت، حكومت قرآن و اسلام باشد. اما چون مشركين مانع بودند از اينكه حكومت اسلامي تحقق پيدا كند، به جنگ و معارضه منتهي ميشد.
پيغمبر اكرم اهل عربستان است، اما دعوتش تنها براي عربستان نبود، بلكه دعوتش براي همة عالم است.
اصل آمدن پيغمبر براي آموزش و پرورش بشر بوده است. آيات را تلاوت كند بر ايشان و تزكيه و تطهير كند آنها را. بعد از اينكه تطهير كرد «يعلمهم الكتاب و الحكمه»؛ پرورش قبل از آموزش است، اگر هم قبل ازآن نباشد ، بايد همراه باشد و رتبة آن مقدم است.
اولين آيهاي كه به رسول اكرم به حسب روايات و تواريخ وارد شده است آية «اقرأ باسم ربك» است و اين آيه اولين آيهاي كه به حسب نقل، جبرئيل بر رسول اكرم خوانده است و از اول به قرائت و تعلم دعوت شده است.
پيغمبر اكرم(ص) از ابتدا كه قيام كرد قومش را دعوت كرد به حق، تعالي و به توحيد، و هيچ كس همراهش نبود. او به تنهايي قيام كرد. ابتدا حضرت خديجه به او ايمان آورد و سپس حضرت امير.
در آغاز رسول اكرم (ص) خودش به تنهايي مامور شد. «قم فأنذر» نهضت كن و مردم را دعوت كن. دعوت ابتدا از خود حضرت شروع شد و آن روز كه اعلام نبوت فرمود يك زن و يك بچه به او ايمان آورد، لكن استقامت كه لازمه رهبري انبياي گرامي است به طور كامل در رسول اكرم وجود داشت. «فاستقم كما امرت» نهضت كن و استقامت كن. اين دو خاصيت در پيشبرد مقاصد بزرگ پيغمبر اسلام دخالت داشت: قيام و استقامت. اين استقامت موجب شد كه با اينكه هيچ چيز در دست نداشت و تمام قواي قدرتمندان برخلاف او بود، به طوري كه در مكه نميتوانست به طور علني دعوت كند، لكن مأيوس نشد. دعوت زيرزميني بود، يكي يكي افراد را به خود جذب كرد تا وقتي كه به مدينه مأمور شد كه مردم را دعوت كند به قيام «قل انما اعظكم بواحدة أن تقوموا لله» در اينجا دعوت به قيام است. دعوت به قيام جمع است و مهم قيام براي خدا است؛ رمز پيروزي لشكر اسلام در صدر اسلام با اينكه هيچ ابزار جنگي نداشتند. قيام لله بود. نهضت براي خدا، ايمان براي خدا، پيروز كرد پيغمبر اكرم را، مأيوس نشدن، استقامت كردن در راه خدا پيروزي را نصيب پيغمبر كرد.
در باب اخلاق رسول خدا(ص) وارد است كه ياري نجست براي خود در هيچ مظلمه تا آنكه هتك محارم الهيه شود. پس غضب مينمود براي خداي تبارك و تعالي.
شيوة ائمه ما و اولياي خدا و انبياي خدا بوده است كه خودشان را خدمتگزار مردم ميدانستند و با حسن معاشرت و رفتار الهي و انساني با آنها رفتار ميكردند.
اولياي خدا، سلامالله عليهم، در همة مراحل در همة مصيبتها و مشكلات صبر ميكردند. مشكلات بسياري براي رسول خدا(ص) پيش آمد در زمان تشريففرماييشان در مكه و بعد در مدينه چند سالي رسول اكرم به واسطه فشارهايي كه بر او وارد شد، در مكه مجبور شد كه در يك كوهي و غاري پناه بگيرد و مشركين و منافقين و ساير قشرهاي فاسد او را در حصر اقتصادي گذاشتند كه حتي براي ارزاق يوميهشان معطل بودند و با زحمت تهيه ميكردند و بعد هم كه از مكه به مدينه هجرت فرمودند، آنگونه هجومهاي نظامي و هجمههاي مشركين و قدرتهاي آن زمان بر حضرت رسول(ص) و ياورانشان وارد شد.
پيغمبر در زمان خودش غريبتر و مظلومتر از حالا بود، حتي نزديكانش هم اطاعتش را نميكردند. در زمان پيغمبر اكرم(ص) چه تهمتها و ناسزاها به ايشان ميگفتند؛ ولي ايشان از تبليغ دين اسلام دست برنميداشت.
در آن روزگار پيغمبر اكرم تنها بود. خودش بود و خودش با همة دشمنها، حتي عشيرة خودش دشمنش بودند. لكن اتكال به خدا و توجه به او، كار او را پيش برد.
در اسلام شخص اول مملكتش با يكي از رعايايش فرقي نداشت، بلكه پايينتر از او بود. در استفاده از ماديات، آزادي آرا در اسلام از ابتدا بوده است.